Wednesday, March 30, 2005

درباره ترکمنستان – وضع اجتماعی

سرانه استفاده از لوازم آرایشی در این کشور به نظرم یک دهم ایران است! وضعیت پوشش هم در مجموع خوب است. طبیعی است که به دلیل عدم اعمال محدودیت در این امور، همه جور موجودی را بتوان یافت، اما نسبت کسانی که پوشش و آرایشی خلاف عرف معمول و معقول جامعه دارند، بسیار ناچیز است. باز هم در مقایسه با ایران است که اهمیت آن مضاعف می شود. گمان می کنید اگر در ایران پوشش آزاد اعلام شود، از فردا در خیابانها با چه وضعی مواجه می شویم؟ لازم نیست خیلی به خودمان زحمت دهیم، با نگاهی به وضعیت آرایش که فعلا آزاد است و لباسهایی که متناسب با محدودیتهای موجود طراحی و استفاده می شوند می توان جواب را حدس زد! البته این مشکل اختصاصی به ایران ندارد، در کشور دوست و برادر بوسنی و هرزگوین هم وضع بدتر از ترکمنستان بود. مجله های غیر اخلاقی که در دکه های روزنامه فروشی در سارایوو به فراوانی و حتی بیشتر از سایر نشریات معمول، به چشم می خورد؛ به هیچ وجه در عشق آباد وجود نداشت. به همین ترتیب وضع پوشش مردم هم در سارایوو بسیار اسفناک تر از عشق آباد بود؛ هر چند که گمانم اینست که اگر در ایران این امر آزاد شود، از سارایوو هم سبقت خواهیم گرفت.

تقریبا بطور متوسط هر خانه ای 2 تا آنتن دریافت از ماهواره داشت، اما بسیاری از زنان با لباسهای بلند سنتی ترکمن ها در خیابانها تردد می کردند.

در جشن عید نوروز تقریبا هیچ میانسالی وجود نداشت و همه جوان بودند ولی با وجود این هیچ گروه مختلطی از دختران و پسران به چشم نمی خورد. پسرها گروههای خود را داشتند و دخترها هم به همین ترتیب با هم بودند و ارتباطاتی که در ایران این روزها خیلی عجیب هم نیست، در آنجا دیده نمی شد.

جمعیت شهر عشق آباد به نسبت وسعت آن کم است و در نتیجه ترافیک شهر بسیار روان و هوای آن هم تمیز و خوب است. خصوصا در چند روزی که ما آنجا بودیم که هوا عالی و لطیف و دوست داشتنی بود. جای همگی خالی.

درباره ترکمنستان – وضعیت سیاسی

در این کشور از زمان استقلال تا کنون، رئیس جمهوری وجود دارد بنام صفر مراد نیازف که به او ترکمنباشی (پدر ترکمن) هم می گویند. عکسها و مجسمه های او به وفور در همه جای شهر به چشم می خورد. تلویزیون رسمی این کشور تبلیغات فوق العاده زیادی درباره خدمات او که معمار دوران طلایی ترکمنستان نامیده می شود، پخش می کند.

بر در و دیوار شهر عبارتهایی در بزرگداشت دوران طلایی ترکمنستان نوشته شده است. مردم ظاهرا از او به بدی یاد نمی کنند و او را دوست دارند. از آزادیهای سیاسی و دموکراسی و تفکیک قوا و امثال آن خبری نیست. همه قدرتها در اختیار اوست. شنیدیم که تصمیم های قاطعی می گیرد و از هیچگونه ضایع کردن زیردستان خود حتی در برابر انظار مردم و در تلویزیون، ابا ندارد. در مورد همه چیز خودش اظهار نظر می کند و هیچ مخالفتی را هم تحمل نمی کند. مردم از آزادیهای اجتماعی برخوردارند. تقریبا هیچ ممنوعیت اجتماعی وجود ندارد (الا محدودیت ساعات کار اصناف که خیلی غیر طبیعی نیست).

در مجموع چیزی که کاملا مشهود است این است که تلاش می شود نیازف به عنوان قهرمانی که یک تنه در حال رساندن کشور به دوره طلایی خود است، شناسانده شود.

بر یک تنه بودن آن تاکید می کنم زیرا در این میان نه از مردم مشارکتی خواسته می شود و نه از نخبگان. گویی همه باید بنشینند تا این قهرمان کارش را انجام دهد و آنها از دسترنج او بهره مند شوند.

نکته تامل برانگیز هم همینجاست که آیا ممکن است چنین چیزی؟ و اگر ممکن است، آیا مطلوب هم هست؟ چه حکمتی در کار است که در کشورهای مشابه آن (گرجستان، اوکراین، و تازگی ها قرقیزستان)، بانگهای اعتراض برخواسته؟

اگر رهبران آن کشورها از وفاداران مسکو بودند و از بازماندگان فکری مارکسیسم، در ترکمنستان هم چندان تفاوتی حداقل در بروز خارجی قضایا وجود ندارد، الا اینکه شاید روابط نیازف با امریکا بهتر از یانکوویچ و آقایف و ... باشد! در هر حال، به نظر می رسد دوره اینگونه حکومتها به سر رسیده است.

اما یک نکته هست که خصوصا برای ما ایرانیان جای بسی تامل دارد: چگونه می توان از مزایای حکومتهای متمرکز مانند عدم کندی و اختلال امور به دلیل تمرکز تصمیم گیریها و عدم تشتت سلیقه ها و حتی عدم امکان خرابکاری مغرضان به دلیل عدم وجود آزادیهای سیاسی و فاقد قدرت بودن آنها استفاده کرد؟ به عبارت دیگر، اگر این نحوه حکومت، ممکن یا مطلوب نیست، پس ما چگونه باید بر این قبیل مشکلات که در کشورمان به شدت خودنمایی می کند فایق آییم؟

اگر راه حلی نیابیم، دور از انتظار نیست روزی که مجددا سر و کله یک منجی مقتدر پیدا شود که از همه بخواهد ساکت باشند و بنشینند و نظاره کنند معجزه او را! این مشکلی جدیست که باید راهی برای آن یافت، وگرنه راه حل آماده آن، تمرکز قدرت یا سپردن امور بدست یک شخص مقتدر، به قدر مقدور است. نمی شنوید استدلال موافقان آقای هاشمی را برای ریاست جمهوری که اقتدار ایشان را دلیل می آورند؟

Tuesday, March 29, 2005

درباره ترکمنستان - عکسی از ساختمانهای قدیمی

!اینهم عکسی از نمای ساختمانهای کمونیستی که از مطلب قبلی جا ماند

!به آنتنهای ماهواره آویزان از دیوارها هم دقت کنید



Posted by Hello

درباره ترکمنستان - وضع اقتصادی

شهر عشق آباد عملا دو بخش دارد: یک بخش قدیمی که در دوره کمونیستی ساخته شده و دارای خیابانهای با عرض مناسب و ساختمانهای آپارتمانی شبیه هم است که می گویند زیربنای آنها معمولا زیر 100 متر است و اکثریت مردم هنوز هم در آنها زندگی می کنند. بخش دیگر در زمینهای جنوب شهر و در 13 سال بعد از استقلال تا کنون و عمدتا توسط دولت و با مشارکت شرکتهای خارجی بنا شده است و مورد استفاده آنها را ما نفهمیدیم. برجهایی با معماری حساب شده که در عین تنوع، وحدت رویه ای هم در طراحی آنها به چشم می خورد و عمدتا هم خالی بودند. اگر ساختمان سازی را معیاری از اقتصاد شهری بگیریم، در این بخش که در مجموع می توان گفت وضع خوبی ندارند، زیرا عملا ساخت و سازی توسط مردم صورت نمی گیرد و مردم عادی از همان بناهای موجود از دوره قبل از استقلال استفاده می کنند. ساخت و سازهای مدرن دولتی را می توان تلاشی برای نمایش تصنعی یک تحول اقتصادی تلقی کرد.



نمایی ار ساختمانهای جدید شهر Posted by Hello

از دیگر مظاهر اقتصادی در شهر، اتومبیلها و فروشگاهها هستند. در این دو بخش هم وضع چندان خوبی مشاهده نمی شد. اکثر قریب به اتفاق ماشینهایی که در شهر تردد می کنند، همان محصولات بی ریخت کمونیستی بودند. علی رغم اینکه واردات ماشین بدون هزینه های گمرکی و کاملا آزاد است، ماشینهای مدل بالا به ندرت دیده می شدند. بسیاری از همان تعداد اندک ماشینهای غربی هم دست دوم وارد شده بودند.

تعداد فروشگاهها در شهر بسیار کم بود و فقط چند بازار متمرکز در شهر وجود داشت که بجز یکی از آنها که توسط ترک ها ساخته شده بود، بقیه به نظر می رسید در دوره کمونیستی ساخته شده باشند. با توجه به اینکه ترکمن ها هم شروع بهار و نوروز را جشن می گرفتند، می شد انتظار داشت حداقل در این زمان مردم برای خرید در بازارها دیده شوند که اینگونه نبود. می توان نتیجه گرفت که قدرت خرید عامه مردم چندان بالا نیست. قیمت مواد غذایی و تاکسی ها در مقایسه با ایران ارزانتر است. رستورانها قیمتهای بسیار پایینتری از تهران دارند ولی باز هم مردم محلی به ندرت در رستورانها دیده می شوند. (مقایسه کنید با تهران خودمان!)

درآمد این کشور به قرار اطلاع از محل صادرات نفت و گاز است. در زمینه کشاورزی، تولید پنبه، عمده ترین تولین این کشور است. صنعت قابل توجهی ندارند و عمده کارهای انجام شده در سالهای گذشته هم ظاهرا در زمینه تامین برق و گاز و آب بوده است و امور زیر بنایی. قابل توجه است که هنوز هم آب و برق و گاز در این کشور رایگان است! خدمات موبایل هم توسط یک اپراتور خارجی ارائه می شود که بازهم مردم به ندرت از آن برخوردار بودند.


Sunday, March 27, 2005

KGB درباره ترکمنستان - آثار

اولین چیزی که به نظرمان رسید، سختگیریهای امنیتی بی تناسبیه که در مرز اعمال می کردند.از مرز زمینی باجگیران رفتیم. از مرز خودمان حدود یک ساعته رد شدیم ولی در ترکمنستان، طی 4 مرحله کنترل وسایل و گذرنامه ها در مسافت حدود 35 کیلومتر، حدود 6 ساعت طول کشید تا خلاص شدیم!

در خود عشق آباد هم ساعت 11 شب به بعد، چیزی شبیه حکومت نظامی برقرار بود، البته نه به این غلظت، بلکه رفت و آمد ها محدود بود و علی الخصوص، خارجی ها حق نداشتند در خیابانها باشند. پلیس در خیابانها زیاد بود، البته شاید بخشی از آن هم به خاطر حضور یوشچنکو، نخست وزیر جدید اوکراین در عشق آباد بود، ولی در هر حال وضع غیر طبیعی پلیسی را نمی شد انکار کرد. نکته دیگر هم اینکه نیروهای امنیتی با لباس شخصی هم حضور برجسته و مشهودی داشتند که در صدد مخفی کردن آن هم نبودند! حالا چرا با لباس شخصی؟ الله اعلم.

Saturday, March 26, 2005

سال نو مبارک

باسمه تعالی

سلام

سال جدید بر همه دوستان عزیز مبارک و پر خیر و شادی باد.

در روزهای گذشته، 5 روزی رفته بودیم عشق آباد، پایتخت ترکمنستان کشور دوست و همسایه شمالی و یادگاری از لنین و استالین! فعلا هم در مشهد هستیم تا یکی دو روز دیگر.

تصمیم داشتم که وارد مسائل سیاسی نشوم و انشاء الله نخواهم شد، اما این امر دلیلی غیر از بی تفاوتی دارد. از قضا خیلی هم پیگیری امور سیاسی اعم از داخلی و منطقه ای و اعم از تئوری و عملی برایم جالب است و بطور معمول هر روز مدتی را برای این امور وقت می گذارم.

فعلا کاری به دلایل ننوشتن از امور سیاسی ندارم، ولی این را بگویم که گاهی اشاره ای به بعضی امور و وقایع عبرت آموز خواهم کرد.

از همین جمله است وقایع این روزها در قرقیزستان و چند ماه گذشته در اوکراین و مدتی قبل از آن در گرجستان. سفرمان به ترکمنستان که آن هم از همان جنس کشورهاست، باعث شد که کمی حساس باشم به اوضاع این کشور و به دنبال علل و دلایل این انقلابهای نسبتا آرام در کشورهای مشابه آن.

برخی از نکاتی که در این کشور به نظرم رسیده است را در روزهای آتی خواهم نوشت.

Thursday, March 17, 2005

نرم نرمک می رسد اینک بهار

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد

عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اينک بهار
خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز
خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب

ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی‌ پوشی بکام
باده رنگين نمی ‌بينی به جام

نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که می ‌بايد تهی است

ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار

گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

فریدون مشیری

.

Wednesday, March 16, 2005

بهار

نرم نرمک می رسد اینک بهار




Monday, March 14, 2005

کارهای این روزها - وبلاگ های جدید

باسمه تعالی

از شما چه پنهان، در این چند روز به شدت هر چه تمامتر در حال چلانده شدن هستیم، در تعجبم که در این روزها که نصف مملکت تعطیل است و کسی کار درستی انجام نمیده چرا ما اینقدر کار داریم؟! خلاصه امشب که داشتم میومدم خونه، تو راه داشتم به کارهای امروز فکر میکردم و واقعا برام جالب بود: از ساعت 11 که رسیدم نگار تا حدود 7 که اومدیم بیرون، با 6 شخص یا گروه مختلف در مورد کارهایشان صحبت کردیم (یا به همان تعبیر رایج که من از آن بیزارم، جلسه داشتیم!) در بین آنها، موارد روزمره کاری و غیر کاری و درسی و شخصی و ... را هم اضافه کنید: از پیگیری های تلفنی و جواب تلفن دادن و .... تازه در آخر کار هم یادم افتاد که چند تا کار دیگر رو هم باید پیگیری می کردم که کلا فراموش کرده بودم و بعضی هاش رو در راه تلفنی انجام دادم. خلاصه این روزها از نظر تنوع موضوعات در دستور کار، الحمد لله هیچ گونه محدودیتی نداریم و می توانیم به همه علاقه مندان صادرات هم داشته باشیم!

اخیرا جواد آقا و هدی خانم هم به جمع وبلاگ دار ها پیوسته اند. خوش آمدشان می گویم و هشدارشان می دهم که آنرا جدی بگیرند و با ثبات قدم ادامه دهند. آدرس هایشان اینست:

http://hnajafi.blogspot.com/

http://hedill.blogspot.com/

خوشحالم که بازار دارد گرم می شود و رقابتی! بقیه هم هر کس مرد میدان است، بسم الله!

در ضمن بد نیست که یکی از این زوج رقیب برای ما روشن کند که این حکایت hedill که در نشانی های ایمیل و مسنجر و وبلاگشان به چشم می خورد چیست؟

نکته آخر هم اینکه از همه خوانندگان همه وبلاگها خواهش می کنم که امر خطیر نظر دادن را فراموش نکنند.

تا بعد

Sunday, March 13, 2005

ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران

ای مهربانتر از برگ، در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آئینه نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت، صبح ستاره باران

بازآ که در هوایت، خاموشی جنونم
فریادها بر انگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری، زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف، دادند بیشماران

گفتی به روزگاری، مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد، حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان، سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را، زینگونه یادگاران

وین نغمه محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست، آواز باد و باران

شفیعی کدکنی
.

Saturday, March 12, 2005

یک دسته بندی جالب

باسمه تعالی

نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم، یک دسته بندی جالب است که در مصاحبه روزنامه اقبال با دکتر سروش بیان شده بود. قبلا اشاره کرده بودم که دسته بندی از امورات حیاتی است! اساس علوم و منطق در همین دسته بندی هاست. هر چقدر ذهنی در دسته بندی امور تواناتر باشد، ذهن قویتری در تحلیل امور است. راهی برای تمرین این امر، دقت کردن در انواع دسته بندیهای منطقی است. این مورد را ببینید تا بعدا مثالهای دیگری هم برایتان بیاورم:

" پاره اي از حقايق هستند كه حتي اگر مفهومشان و تصورشان وجود نداشته باشد خودشان ميتوانند مستقلاً وجود داشته باشند. همه ما ميدانيم و معتقديم كه في المثل جاذبه ميان كرات و سيارات براي هميشه وجود داشته، اصلاً جزء لاينفك وجود ماده است. اما مفهوم جاذبه و تئوري مربوط به جاذبه تا زمان نيوتن وجود نداشت. همه ما ميدانيم كه در دل ماده، الكتريسيته وجود دارد ولي مفهوم الكتريسيته در جهان وجود نداشت تا اينكه توسط گالواني ابتدا در عضلات قورباغه كشف شد و به تدريج در جاهاي ديگر هم پا به عرصه وجود گذاشت و از اين قبيل بسيار بسيار ميتوان مثال زد. فلزات و شبه فلزاتي كه در دل زمين وجود داشته اند و هيچ كس از آنها خبر نداشت ولي امروز ما خبر داريم و تصور و مفهومشان نزد ما حاضر است. چه بسا ويتامينها در دل ميوه ها و سبزيها بودند و هيچ كس از آنها خبر نداشت و امروزه ما خبر داريم .امروز هم بسي چيزها هستند كه تصورشان نزد ما نيست و در آينده پيدا خواهند شد. اين بخش از مسأله روشن است. اما يك رشته از حقايق هستند كه اينها اصلاً تولد خارجيشان همراه و ملازم است با تولد مفهوميشان يعني وقتي پا به عرصه وجود ميگذارند، وقتي در عالم خارج و در جهان انسانها و در رفتار و روابط انسان ها ظاهر ميشوند كه پيشاپيش تصورشان و مفهومشان نزد انسانها پيدا شده باشد. به تعبير ديگر، گويي وجود خارجي آنها مرتبه نازله وجود مفهومي آنها است. يعني ابتدا مفهومشان در آسمان ذهن پيدا ميشود و بعد از عرش ذهن تنزل ميكنند و قدم به فرش عالم خارج ميگذارند و خودشان را به ديگران مينمايانند. در ابتدا ممكن است تصور شود اين حرف يك انديشه ايده آليستي است ولي با مثالهايي كه عرض ميكنم مقصود من روشن بلكه مدعاي من انشاءالله مدلل خواهد شد. شما مفهوم جنگ را در نظر بگيرد. جنگ چيزي است كه تا مفهومش پيدا نشود خودش هم پيدا نميشود. اگر دو نفر همين طور بدون اينكه بدانند چه ميكنند به طرف هم تير، گلوله و نيزه بپرانند و خوني كنند و يكديگر را زخمي كنند، اين اسمش جنگيدن نيست. جنگيدن درست وقتي تحقق پيدا ميكند كه ابتدا يك مفهومي و تصوري از جنگيدن و برانداختن رقيب در ذهن آدمي جوشيده باشد و بعد بكوشد كه اين معنا را در خارج تحقق ببخشد يك مفهوم روشنتر در زمان حاضر رأي دادن است. اگر كسي روي كاغذي چيزي بنويسد و تا بكند و در صندوقي بياندازد اين اسمش رأي دادن نيست. رأي دادن وقتي محقق ميشود كه انسان بداند رأي دادن چيست و يعني اين تأسيس حقوقي و اعتباري صورت گرفته باشد. تا نداند، هزار بار عملي را انجام بدهد كه شامل انداختن كاغذي در صندوق باشد، اين كار رأي دادن نميشود. كثيري از مفاهيم انساني اين چنين است مثل ازدواج كردن. هر قدر كه دو نفر مرد و زن به هم نزديك بشوند، هرگونه روابطي هم كه داشته باشند اين نامش ازدواج نيست. ازدواج وقتي است كه ابتدا مفهوم ازدواج متولد شده باشد. بعد دو نفر بكوشند كه در خارج اين مفهوم را محقق كنند. به تعبير ديگر ما نميتوانيم بگوييم كه قبل از اينكه آدميان به فكر ازدواج افتاده باشند، ازدواج در خارج وجود داشته است! اصلاً اين حرف بي معنايي است. يا قبل از اينكه مردم به فكر رأي دادن افتاده باشند، رأي دادن يك حقيقتي در خارج بوده است. اما همان طور كه گفتم قبل از اينكه مردم دستشان به الكتريسيته رسيده باشد يا قبل از اينكه عقلشان به جاذبه رسيده باشد، الكتريسيته و جاذبه وجود داشته اند. اين همان جايي است كه فيلسوفاني مثل ويتگنشتاين انگشت گذاشته اند و گفته اند زبان همان نحوه زندگي است. درست اينجا است كه زبان با زندگي روزمره عجين ميشود."

متن کامل مصاحبه را می توانید در لینک زیر بیابید:

http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-13831215-Eghbal.html

Friday, March 11, 2005

منطق فازی

در چند روز گذشته، با چند مطلب جالب مواجه شدم که احساس می کنم در مورد آنها حرفهایی دارم. هر چند فعلا احساسش هست و هنوز خبری از خود حرفها نیست! در هر حال در این مطلب و مطلب بعدی اشاره ای به آنها می کنم تا بعد.

مطلبی در روزنامه شرق چاپ شده که مصاحبه ایست با دکتر لطفی زاده، واضع منطق فازی.

http://sharghnewspaper.com/831218/html/computer.htm

ایشان به نکته ای اشاره کرده که توجهم را جلب کرد:

" در بسيارى از حوزه ها انتظار داشتم مردم از منطق فازى {استفاده کنند،} در علوم اجتماعى، تجارت، روانشناسى، فلسفه، زبانشناسى، سياست، جامعه شناسى، امور مذهبى و بسيارى از حوزه هاى ديگر {از آن} بهره ببرند. اين مسئله تا حدى براى من رازآميز است كه چرا تا به امروز تنها تعداد بسيار كمى از دانشمندان علوم اجتماعى بر مفيد فايده بودن منطق فازى واقف شده اند و برعكس در آغاز بسيارى از مهندسين از اين منطق استقبال كردند در كنترل فرآيندهاى صنعتى و محصولات خانگى هوشمند مانند دوربين هاى عكاسى دستى كه خاطر را آسوده مى كنند يا ماكرو ويوهايى كه تنها با تماس يك دكمه غذا را برايتان پخت مى كنند. در ۱۹۶۵ اصلاً انتظار نداشتم منطق فازى بدين شيوه وارد عمل شود."

برای من هم اسرارآمیز است! این مفهوم فازی اندیشیدن را اگر بسطش بدهیم باید نتایج جالبی بدهد. به این اشارات از خود ایشان نگاه کنید:

" برگرديم به زمان ارسطو، در آن زمان مردم تلاش مى كردند تا حد امكان دقيق باشند. اين سنت، سنت ارسطويى و دكارتى است. نگاه كردن به چيزها {به نحوی} كه گويى كاملاً سياه يا سفيدند از چنين سنتى نشات گرفته است. به عنوان مثال خوب و بد را درنظر بگيريد. حال نکته جالب اين است كه بعضى اوقات چيزهايى را كه به عنوان بد تلقى مى كنيم به خوب تبديل مى شوند و يا شايد نه به آن حد از بدى كه قبلاً تصور مى كرديم. چيزها مى توانند در خدمت يك هدف باشند. مردم در زمان ارسطو و حتى پس از آن هم فكر مى كردند سياه و سفيد درك كردن چيزها (در معناى مطلق كلمه) به آن سود زيادى مى رساند و اينچنين نيز مى كردند، ولى در اين فرآيند متضرر مى شدند. منطق فازى جريانى در جهت مخالف پديد آورد و اما من دوست دارم تاكيد كنم كه منطق فازى امكاناتى بيش از چند ارزشى بودن صدق دربر دارد. خطاى منطق كلاسيك در اينجا نهفته است كه كمترين توجهى به استدلالات تقريبى نداشته و بيشترين هم خود را صرف استدلالات دقيق مى کند. هرلحظه با استدلالات تقريبى مواجه مى شويم. براى نمونه «كجا مى توانم ماشينم را پارك كنم؟»، «كجا بايد ناهار بخورم؟» «آيا اين خانه را بخرم؟»، وقتى گرسنه ام چگونه مى توانم از اين سر شهر به آن سر شهر بروم؟» منطق كلاسيك، تحقيق عمليات، تحليل تصميم گيرى و ساير نظام هاى ديگر چيزى براى گفتن در باب اين امور ندارند .

وی در پاسخ به این سوال که مردم چگونه می توانستند از پاسخ این سوالات صرف نظر کنند گفت:

وقتى تنها ابزارى كه در اختيار داريد چكش باشد هر چيزى به نظر يك ميخ مى آيد."

حقیقتا مفهوم "دقت" در یافتن پاسخ سوالات، چیست؟ تا کجا یاور ماست؟ و از کجا باری می شود بر دوش؟

Thursday, March 10, 2005

کامنتهای جدید

تعدادی کامنت جدید ذیل مطالب مختلف درج شده است که چون مربوط به مدتی قبل است، شاید دوستان نبینند. این کامنتها را هدی خانم نوشته اند که جهت اطلاع آنانکه ایشان را نمی شناسند عرض می کنم که همسر جواد آقا هستند. امیدوارم که جواد آقا را بشناسید وگرنه به جز اینکه بگم از دوستان صمیمی (از دوره لیسانس در دانشگاه تهران) هستند، معرفی دیگری ندارم.

  • این مطلب مخصوصا قابل توجه امیر آقاست که دنبال بقیه شعر "امیری حسین فنعم الامیر" می گشت:

http://anbarani.blogspot.com/2005/02/blog-post_19.html#comments

  • اما مطالبی درباره جذابیت نوشته اند که قابل توجه است، خصوصا صلابت مهربانانه :

http://anbarani.blogspot.com/2005/02/blog-post_28.html#comments

در این باره توضیحاتی کلی دارم که بعدا می نویسم.

  • درباره مطلب "ماندنی ها و نماندنی ها" هم مطلبی نوشته اند که از قضا مضمونی نزدیک دارد به همان نکات کلی که می خواهم بعداً بنویسم:

http://anbarani.blogspot.com/2005/02/blog-post_26.html#comments

نکته ای در مورد اینکه لازم نیست که در مورد مطلب خاصی منابع زیادی را در زیرورو کنیم نوشته اند که دقیقا متوجه نشدم که یک نکته کلی را می خواهند بگویند یا کنایه ای دارد به نوشته های من!

در نهایت ذیل آخرین مطلب هم نوشته اند که وبلاگ خود را راه انداخته اند، اما آدرسش را ننوشته اند که ببینیم. امیدوارم که بقیه دوستان هم همتی به خرج دهند.

موفق باشید

Wednesday, March 09, 2005

ثبات قدم، راز آلودگی و جذابیت

"راز آلود" یا "غیر قابل پیش بینی" بودن!

این یکی دیگه از اموری است که باعث افزایش جذابیت میشود به گمانم. اینکه افراد نتوانند عکس العمل های کسی را پیش بینی کنند و با نوعی راز آلودگی در تصمیم گیری های او مواجه شوند، باعث جذاب شدن آن کس می شود. اینکه همیشه آماده مواجه شدن با حرفی تازه، برخوردی تازه یا کاری تازه از کسی باشیم، در عین اینکه این "تازه ها" هیچکدام زننده یا ناسازگار با "اصول" آن فرد نباشد، باعث نوعی نگاه تحسین برانگیز می شود. خیلی قصد بسط دادن این موضوع را ندارم، ولی همینقدر اشاره کنم که مطلوب بودن این امر، محدودیت های فراوانی دارد؛ یعنی به نظرم مطلوب نیست که مثلا یک روز از کسی انفاق و گشاده دستی ببینیم، روز دیگر بخل و تنگدستی، روزی تواضع و فروتنی ببینیم و دیگر روز کبر و نخوت و ... . اما مثلا هیچ اشکالی ندارد – و بلکه با ملاک افزایش جذابیت، حسن هم هست – که گاهی ببینیم فردی در مواجهه با شوخی دیگران، همراهی می کند و گاهی نمی کند، گاهی فردی را تحویل می گیرد و فرد دیگری را نه، گاهی داد سخن می دهد و گاهی سکوت پیشه می کند، گاهی موضوعی را به شدت پیگیری می کند و زمانی دیگر به راحتی از کنار موضوعی کم و بیش مشابه می گذرد و ...

در واقع در مورد اموری که حسن و قبح ذاتی دارند و چندان وابسته به شرایط نیستند، علی القاعده نباید شاهد تذبذب باشیم ولی در مورد اموری که بسته به شرایط، خوب و بد بودنشان مشخص می شود یا اصولا نمی توان در موردشان قایل به حسن و قبح شد (مثلا در دایره مباحات) اشکالی ندارد، از قضا بخاطر همان تغییر شرایط، علی القاعده نباید هم شاهد یکسان بودن رفتارها و گفتارها باشیم.

نکته دیگری که حمید در کامنت ها به ان اشاره کرده، هم قابل توجه است: ثبات قدم.

این یکی از نظر من جزو گوهرهای انسانیت است. اگر کسی از من فرق انسان و حیوان را می پرسید (که نمی دانم چرا کسی نمی پرسد!!) یکی از تفاوت های جوهرین آنها را در همین ثبات قدم بیان می کردم. یعنی انسان هر چه ثبات قدم بیشتری داشته باشد، انسان تر است. اگر با این موضوع موافق باشید، لابد تصدیق خواهید کرد که هر که "انسان تر" باشد، جذابتر است و لذا ثبات قدم هم از عوامل جذابیت می شود.

حالا که بحث به اینجا رسید، این مطلب را هم اضافه می کنم که به نظرم یکی از راههای انسانتر شدن، اینست که بگردیم دنبال ویژگیهای خاص افرادی که در نظر ما انسانترند، بعد که آن ویژگیها را یافتیم می ماند همتی تا به آنها دست یابیم.

همتتان بلند و قدم هاتان استوار باد.