Friday, April 29, 2005

غم و شادی در متون دینی – استدلال های موافق حزن

در مجموع سه دلیل در تایید مطلوبیت حزن از متون دینی ارائه شده است:

1) آیه 84 سوره توبة: « پس باید کم بخندند و زیاد گریه کنند ... » (فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا ...)

با توجه به ادامه آیه و آیات قبل، مشخص می شود که این آیه در بیان حال کسانیست که رفتار ناشایستی از آنان سر زده و از آن رفتار شادمانند و به آنها گفته می شود که در اشتباهند و باید کمتر بخندند و زیاد گریه کنند.

(فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا ان یجاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله و قالوا لا تنفروا فی الحر قل نار حهنم اشد حرا لو کانو یفقهون (83) فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا جزاءً بما کانوا یکسبون(84) )

2) آیه 77 سوره قصص: « ... خداوند افراد شادمان را دوست ندارد » (... انّ الله لا یحبّ الفرحین)

این آیه نیز در مورد « قارون » است و شرح می دهد که مردم ، به او که از داشتن ثروت شخصی و بی توجهی به نیازمندان شادمان بود ، می گویند : « لا تفرح ، انّ الله لا یحبّ الفرحین = شادمان نباش که خداوند ، این گونه افراد شادمان را دوست ندارد » .

اصطلاحا « الف ولام » در « الفرحین » الف ولام « عهد » است . یعنی ؛ خداوند « شادمانانی از نوع آنان که در این خطاب ، مورد نظر بوده اند » را دوست ندارد . اگر « الف و لام » در این عبارت ، از نوع « الف و لام جنس » بود ، همه ی انواع « شادمانان » را شامل می شد و آنگاه می توانست دلیل بر عدم محبوبیت شادمانی باشد ولی با توجه به سیاق و موضوع مورد بحث در آیه ، به عدم شمول بر همه ی شادمانان اطمینان پیدا می شود .

ضمنا ، این تفسیر از این آیه ( علاوه بر عدم تناسب با سیاق و متن کامل آیه ) با رویکردی که در روایات پیش گفته دیده شد نیز منافات دارد . با توجه به اینکه آن روایات معتبره ، نشان می دادند که پیامبر و ائمه ، معتقدند که « خداوند دوست دار شادی و شادی بخش بودن بشر است » و از طرفی ، تفسیر حقیقی این آیه ی قرآن را نیز بهتر از دیگران می دانستند ، معلوم می شود که منافاتی بین تفسیر این آیه و آن رویکرد نمی دیدند .

3) مستند دیگر، برخی روایات است که عزاداری و استحباب گریستن بر مصائب اهل البیت (ع) را یاد آوری می کنند . در مورد صحت انتساب این روایات و نیز دلالت آنها بر مطلوب ( لزوم برپایی مراسم خاص و هرساله ) اظهار نظری نمی کنم اما آنچه با قطعیت می توان گفت این است که با سیره ائمه علیهم السلام و اصحاب نزدیک ایشان چندان سازگاری ندارد . در این مورد به ذکر یک نمونه از امام خمینی اکتفا می کنم: ایشان در مکاسب محرمه (جلد 1 صفحه 223 چاپ مهر قم) در جواب برخی فقیهان که ادعای « مرسوم بودن خواندن مرثیه در حضور ائمه ی هدی علیهم السلام » را می کنند ، صراحتا می نویسند:

« ... لأنّ تلک المجالس المرسومة فی هذه الأعصار ، لم تکن معهودة قبل عصر الصّفویّة بهذاالرّواج ، و اما فی عصر الأئمّة (ع) و بعده الی مدّة مدیدة ، فلا شکّ فی عدم تعارف انعقادها رأسا ، فضلا عن التّغنّی فیها بمرآی و منظر المعصومین (ع) حتّی یکشف عدم الرّدع عن الجواز و الإستحباب »

« ... چرا که مراسم و مجالس ، به گونه ای که در قرون اخیره و اکنون رایج است، حقیقتا قبل از عصر صفویّه ، در این حد رایج و مرسوم نبود . و اما در زمان ائمه (ع) و مدت ها ی طولانی پس از آن ، تردیدی نیست که اساسا مجلسی برای مرثیه خوانی برپا نمی شد تا چه رسد به مرثیه خوانی با آواز های غنائی در حضور معصومین (ع) تا از عدم منع آنان، جواز یا استحباب غناء در مراثی ، کشف شود »

هر چند موضوع بحث، جواز یا عدم جواز غنا در مراثی بوده است، اما مراد ما به روشنی در این نقل قول تایید شده است که در زمان معصومین اساسا مجلسی برای مرثیه خوانی برپا نمی شده است.

این بحث جای کنکاش بیشتری دارد و روشن است که بحث به همین جا ختم نمی شود و می توان دلایلی برای جواز یا حتی استحباب برپایی چنین مراسمی در حال حاضر اقامه کرد؛ اما حتی در این صورت هم نمی توان از این استحباب که مربوط به موقعیتی خاص و به دلیلی روشن است، پسندیده بودن مطلق حزن و اندوه و رجحان آن بر شادی را بطور عام نتیجه گرفت.

شاد و پیروز باشید

Wednesday, April 27, 2005

غم و شادی در متون دینی – ناپسند بودن حزن

در آیات بسیاری از قران بر اینکه مومنان و رستگاران هیچ غم و اندوهی ندارند تاکید شده است. عبارت " ... لا هم یحزنون" در آیات زیر موید همین معناست.

بقره /38 و 62 و112 و 262 و 274 و 277 ، آل عمران /170 ، مائده / 69 ، انعام / 48 ، اعراف /35 ، یونس /62 ، احقاف /13، زمر/ 61

به ویژه آیه آخر به مطلب جالبی اشاره دارد:

"خداوند افراد متقي و پرهيزگار را به خاطر پيروزي آنان در انجام دستورات الهي ، نجات مي دهد به گونه اي كه گزندي از امور بد و ناپسند نمي بينند و اندوهي نخواهند داشت"

یعنی اگر بخواهد خدا بنده ای را نجات دهد، کاری می کند که او گرفتار رنج و غم و اندوه نشود.

در حديث مشهور عقل و جهل از امام صادق علیه السلام روایت شده كه مي فرمايد « لشكر عقل را بشناسيد تا هدايت شويد » در عداد لشكر عقل ، آمده است ؛ « ... والفرح و ضدّه الحزن - ... شادي از لشكر عقل است و در مقابل آن حزن است (كه از لشكر جهل است) »

نتیجه:

به نظر می رسد که در متون دینی هیچ مطلوبیتی برای حزن و اندوه در نظر گرفته نشده و در مقابل، شادی و سرور هم از لشکر عقل و عامل سعادت و هدایت و هم نتیجه سعادت و هدایت شمرده شده است. یعنی هم افراد شاد (اهل فرح) به هدایت نزدیکترند و هم افراد سعادتمند، شاد هستند و حزن و اندوهی به دلهایشان راه نمی یابد.

Monday, April 25, 2005

نامت بماند تا ابد، ای جان ما روشن ز تو

ای با من و پنهان چو دل، از دل سلامت می کنم
تو کعبه ای هر جا روم، قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری، از دور بر ما ناظری
شب خانه روشن می شود، چون یاد نامت می کنم

گه همچو باز آشنا، بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پر زنان، آهنگ بامت می کنم

ای آفتاب! از دور تو، بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور، تو! جان را غلامت میکنم

Sunday, April 24, 2005

غم و شادی در متون دینی – شوخی کردن

1) کم شوخی نکنید!

از امام صادق (ع) نقل شده است كه از اصحاب خويش پرسيدند : « آيا با هم شوخي مي كنيد؟ در پاسخ گفتند: در مواردي اندك. امام (ع) فرمود: اينگونه نباشيد. چرا كه شوخ طبعي از اخلاق نيك است و تو به اين وسيله برادرت را شاد مي كني ، همانا رسول خدا مستمراً با افراد شوخي مي كرد و قصد او شاد كردن آنان بود » کافی 2/663 ش 4

(... فانّ المداعبة من حسن الخلق و إنّك لتدخل بها السّرور علي اخيك ، و لقد كان رسو ل الله (ص) يداعب الرّجل يريد ان يسرّه )

2) خدا افراد شوخ را دوست دارد.

از امام باقر (ع) نقل شده است كه: « خداوند دوست مي دارد كسي را كه در ميان جمع بدون بهره گيري از الفاظ ركيك و اهانت آميز شوخي مي كند » کافی 2/663 ش4

(انّ الله عزّ و جلّ يحبّ المداعب في الجماعة بلا رفث)

3) ادخال سرور در دل مومنان.

در این زمینه روایات فراوانی داریم که این امر را بهترین اعمال و برترین عبادات است. البته در مورد نحوه شاد کردن، علاوه بر شوخی، اعمالی مانند پرداخت بدهی یا برطرف کردن گرفتاری و اندوه مومنان هم ذکر شده است. (در این مورد به جلد دوم کافی صفحات 188 تا 192 مراجعه کنید) نمونه ای را ذکر می کنم:

از امام صادق(ع) به نقل از نياكان پاكش، از رسول خدا(ص) ، آمده است: « حقيقتاً پسنديده ترين كارها نزد خدا ، شادي بخشيدن به مؤمنان است » کافی 2/189 ش 4

(انّ احبّ الاعمال الي الله عزّوجلّ إدخال السّرور علي المؤمنين)

نتایج:

· مجموع روایات فوق بر شاد کردن مومنان به عنوان یک عمل اخلاقی موکد دلالت می کنند.

· یکی از راههای این امر، شوخی کردن ذکر شده است (در کنار برآوردن خواسته ها و حوائج مومنان) البته با این قید که از دایره ادب و اخلاق خارج نشود.

· سوالی که وجود دارد این است که آیا این تاکید بر مطلوب بودن شاد کردن دیگران، فقط تاکیدی برای "دیگران" است؟ یا نشان از این امر دارد که از نظر شریعت، رواج شادی در جامعه امر مطلوبی است؟ به نظر نمی رسد تنها مقصود معصومین، لزوم شاد بودن "عده خاصی" بوده باشد، بلکه به نظر می رسد رواج این امر در جامعه مطلوب تلقی شده است.

Saturday, April 23, 2005

آغاز ششمین سال زندان اکبر گنجی

سلام

امروز ششمین و آخرین سال زندان اکبر گنجی شروع می شود. سوم اردیبهشت روز دستگیری او بود که به حکم زندان 10 ساله و تبعید ختم شد . این حکم در دادگاه تجدید نظر، به شش ماه تقلیل یافت، اما با پیگیری مجدد، این حکم به شش سال افزایش یافت. چهار سال از این شش سال به خاطر نگهداری بولتنی از گزیده مطالب نشریات مختلف بوده است که مهر محرمانه داشته است. ظاهرا او طولانی ترین دوره زندان را در میان زندانیان این 8 سال دارد. به لینک زیر سری بزنید بد نیست

Friday, April 22, 2005

غم و شادی – بخش سوم

هشتم. کاری که همه ما باید انجام بدهیم، خلوت کردن با خود و ردیف کردن اموریست که به ترتیب اولویت از نظرمان بیشترین اهمیت را دارند. این کار از نظر من بسیار حیاتیست و به صحبت و تبادل نظر پیرامون آن علاقه بسیاری دارم. به زودی به این موضوع هم خواهم پرداخت.

نهم. برای آنکه خیال همه ما که دین در قضاوت ها و تصمیم گیری هایمان محوریتی دارد، راحت باشد که شادی های متعارف، منافات قطعی با آموزه های خالص دینی ندارد، باید به پاره ای از متون دست اول دینی مراجعه کنیم. پاره ای از نقل های موجود در این متون را به همراه اندکی تحلیل، به تدریج در چند نوبت خواهم آورد.

دهم. بسیاری از مطالبی که خواهید دید به نقل از وبلاگ آقای احمد قابل است که برای بحث مفصل تر و دقیقتر می توانید آنرا در نشانی ذیل بیابید.

http://ghabel.persianblog.com

Wednesday, April 20, 2005

غم و شادی – بخش دوم

پنجم. معتقدم "آدم حسابی" از فقدان شادیهای متعارف، نه تنها نمی میرد بلکه حتی احساس کمبود هم نمی کند. اما کو آدم حسابی؟ پیدا کردید ما را هم خبر کنید! فتوای عام را باید بر حسب حال عوام داد نه خواص. حکم عوام که ما باشیم هم این است که در اثر کمبود عوامل شادی آور و شاد کننده، یا ازدیاد عوامل ملالت افزا، اقلا دچار انقباض خاطر می شویم و کار های روزمره مان، دچار رکود. کدامیک از ما می تواند ادعا کند که روزهایی را بر خود ندیده است که حس و حال هیچ کاری را نداشته است؟

آن حکم خاص را نباید بر عوام اینگونه تسری داد که "شادیهای گذرا و نماندنی، در شان آدمیزاد نیست" ! مگر عوام که ما باشیم، ناراحتی هایشان در شان آدمیزاد است که شادیهایشان باشد؟

این توصیه کلی همیشه قابل تجویز است که آدمی باید تلاش کند غم و شادیش و همه اموراتش مثل آدم باشد! اما در مقام اظهار نظر واقع بینانه، نباید فراموش کرد که زندگی ما با نماندنی ها عجین است نمی توان یکباره فتوا به حرمت هر چه نماندنیست داد؛ هر چند باید توصیه به قطع تدریجی دلبستگی به آنها کرد.

ششم. آیا حقیقتا همه عوامل شادی آفرین رایج، از جنس نماندنیهایی هستند که باید توصیه به حذفشان کرد؟ حقیقت این است که برای من داوری قطعی در این زمینه بسیار مشکل است. شوخی و مزاح را در نظر بگیرید: حقیقتا جامعه ایده آل آن است که کسی در آن نیاز به شوخی نداشته باشد و لذا شوخی و مزاح در آن جامعه ریشه کن شده باشد؟ موسیقی نمونه دیگریست: آیا حقیقتا جامعه بدون موسیقی، که هیچ کس در آن جامعه حتی نیازی هم به آن حس نکند، جامعه مطلوبیست؟

برای من بسیار سخت است که چنین چیزی را باور کنم. اما از آن سو هم کسانی را دیده ام که بدون ذره ای نیاز به این قبیل امور، عمر خود را سرافرازانه طی کرده اند و من نمی توانم خدشه ای در زندگی با کمالشان وارد کنم.

تا کنون از حل این معضل عاجز بوده ام.

هفتم. صرف نظر از اینکه راه حل ما برای آن معضل نظری چه باشد، راه عملی پیش روی ما در اینگونه موارد، مراجعه به خود است. باید با ابزار واقع بینی، راه خودمان را بیابیم. حقیقت این است که هیچ یک از ما نمی توانیم ادعا کنیم که به آن حد از ظرفیت روحی و استغنای معنوی رسیده ایم که نیازی به شادیهای متعارف نداریم. از طرف دیگر قطعیتی هم بر ناروا بودن بسیاری از آنها نداریم. پس بیهوده سپر به پیکار بر نگیریم و حد خود را بشناسیم و پا را از گلیم خود درازتر نکنیم و همت خود را مصروف مجاهدتهایی کنیم که هم دارای ارزش قطعی تری هستند و هم به خود اندک امیدی در فائق آمدن بر آنها داریم.

Tuesday, April 19, 2005

غم و شادی - بخش اول

این موضوع هم از آنهاست که در ادبیات ما به انواع و اقسام معانی به کار گرفته شده است و لذا هم تقبیح شده و هم تحسین. در باورهای مذهبی رایج میان ما هم حداقل می توان گفت که اقبالی به شادی نیست، اگر به نقطه مقابلش – غم – نباشد!

سعی می کنم به اختصار چند مطلبی که در این مورد به ذهنم می رسد را بنویسم.

اول. شخصا با غم عارفانه ای که در ادبیات ما از آن تجلیل شده است میانه خوبی دارم و آنرا باعث خمودی و افسردگی و انحطاط نمی دانم. این غم البته از جنس "غم دیگران" است. غمی که ریشه در محبت دارد؛ محبت به همه مخلوقات خدا: انسان، طبیعت و ...

این غم بدیهیست که با زاری و لابه نسبتی ندارد و با شادیهای متعارف هم چندان منافاتی ندارد. غمیست که در نهانخانه دل نشیند و بروز و ظهوری ندارد.

دوم. انکار نمی توان کرد که غم های رایج آدمیان چندان از آن جنس نیست که گفتم. غم هایی که با یاس و خمودی و کسالت و بی حالی و بی رمقی مشایعت می شوند! یعنی - کم یا زیاد - این عوارض را به دنبال خود می آورند. این غم ها را به هیچ وجه نمی توان تجویز کرد، چه آنکه پیامدهای شخصی یا اجتماعیش را نپسندید و چه آنکه مثل من بخاطر انسانی نبودنشان با آنها مخالف باشید. به زبانی که قبلا گفته ام، "غمِ نماندنی" هاست و لذا نه در شان آدمیزاد!

سوم. غمی هم هست که مختص ما مسلمانان و بلکه ما شیعیان است و آن هم غمیست که برای غربت، مظلومیت و فداکاریهای اهل بیت پیامبر بر خود روا می دانیم. البته این غم کم و بیش با شادیهای روزهای ولادتشان هم همراه است.

چهارم. آیا می توان شادی یا غمناکی را تجویز کرد؟ به نظر می رسد که این امر، از جنس مواردیست که انسان در مقابل آنها منفعل است، یعنی دو عارضه هستند که بر نفس، عارض می شوند. اما مسلم است که ايجاد زمينه و بستر شكل گيري و تهيه مقدمات آنها در بسياري از موارد ، اختياري است و با رويكرد هاي مختلف مي توان به هر يك از آنها اقدام كرد .

Monday, April 18, 2005

!به غوغاش مخوانید، خموشانه بگردید

بگردید، بگردید در این خانه بگردید
در این خانه غریبید، غریبانه بگردید

یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست، پی لانه بگردید

یکی ساقی مست است، پس پرده نشسته است
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید

یکی لذت مستی است، نهان زیر لب کیست؟
از این دست بدان دست، چو پیمانه بگردید

یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت، پی دانه بگردید

نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبو است
همین جاست، همین جاست، همه خانه بگردید

نوایی نشنیده است که از خویش رمیده است
به غوغاش مخوانید، خموشانه بگردید

سرشکی که بر آن خاک فشاندیم بن تاک
در این جوش شراب است، به خمخانه بگردید

چه شیرین و چه خوش بوست، کجا خوابگه اوست؟
پی آن گل پرنوش، چو پروانه بگردید

بر آن عقل بخندید که عشقش نپسندید
در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید

در این کنج غم آباد نشانش نتوان داد
اگر طالب گنجید، به ویرانه بگردید

کلید در امید، اگر هست شمایید
در این قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید

رخ از سایه نهفته است، به افسون که خفته است؟
به خوابش نتوان دید، به افسانه بگردید

تن او به تنم خورد، مرا برد، مرا برد
گرم باز نیاورد، به شکرانه بگردید


ه.ا. سایه - تهران، تیر 1366

تولد - مرگ

فراموش کردم از دوستانی که تولدم را تبریک گفته بودند تشکر کنم. به همین مناسبت، این دو بیت را داشته باشید، یادگاری از آقای علامه:

مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی بگیرد رنگ رنگ

Saturday, April 16, 2005

!ببخشید دیر شد

باسمه تعالی

بابت غیبت یکی دو هفته ای عذر خواهی می کنم. دو مشکل بود که کم و بیش حل شده؛ یکی کامپیوترم که مشکلاتی داشت و مدتی نمی توانستم ازش استفاده کنم و دیگری هم وقتم که اون هم مشکلاتی داشت و نمی شد ازش استفاده وبلاگی کرد!

در هر حال از امروز قرار است گوش شیطان کر به مدت 9 روز مشهد باشم و فکر می کنم در این مدت بتوانم چند تا از مطالبی که مد نظرم بوده است را بنویسم.

به خوانندگانی که احتمالا تازگی ها به جمع وبلاگی ها پیوسته اند از طرف خودم و حمید آقا و جواد آقا و هدی خانم خوشامد میگم. خصوصا مرجان خانم نیکوفرد که کامنتی هم گذاشته اند. امیدوارم از سایرین هم اثری در این وبلاگها ببینیم، و یا حتی از آن بهتر اینکه به زودی وبلاگ خودشان را ببینیم!

Sunday, April 03, 2005


Posted by Hello
این هم عکس درست و حسابی تر حمید آقا

Saturday, April 02, 2005

!تولد شما مبارک

فروردین، ماه مبارکیه، نه فقط بخاطر عید نوروز که معمولا مبارک دانسته می شود(!)، بلکه بخاطر تولد شخصیت های مهمی که در این ماه واقع شده است: حمید آقای فدایی فرد و سید حسن آقای نبوی.



!ببخشید، عکس بهتر نداشتم

به قرار اطلاع، تولد حمید آقا در روز دوازدهم از ماه فروردین سنه 1354 هجری شمسی و حسن آقا در روز چهاردهم از همین ماه در سنه 1355 هجری شمسی واقع شده است. تولد هر دو را یکجا تبریک میگم. خصوصا حمید که وارد دهه چهارم شده است؛ پیر شدی پسر!


Friday, April 01, 2005

راه – هدایت


Posted by Hello

در بیابانهای مسیر، نکته ای به ذهنم رسید: در بیابان بی آب و علفی که هیچ اثری از بشر وجود نداشت غیر از "جاده" ، به این فکر افتاده بودم که اگر این جاده هم در این بیابان نبود، حقیقتا چگونه باید جهت و مسیرمان را پیدا می کردیم؟! و بلافاصله به این فکر افتادم که واقعا روزگاری بر آدمیان گذشته است که از این اختراع بشری بی بهره بوده اند و تصور کنید که چه مصیبتی می کشیده اند برای یافتن راهشان! اگر خوب بتوانید این مشکل را تصور کنید (که به نظرم تا در چنین بیابانی که آدم دیگری و رفت و آمدی هم در آن نیست، گرفتار نشوید، نمی توانید آنطور که باید آنرا تصور کنید)، در اینصورت می توانید بخوبی اهمیت مفهوم "هدایت" و مفهوم "صراط مستقیم" را درک کنید! همیشه اگر خودمان را در شرایط روزگار نزول قرآن تصور کنیم، بهتر می توانیم به کنه مطالب آن نزدیک شویم. در این مورد هم شما تصور کنید اهمیتی را که "دانستن راه" و "در مسیر بودن" برای اعراب بادیه نشین داشته است؛ اگر راهشان را در بیابانها می دانستند و از بودن در صراط مستقیم مطمئن بودند، چندان غصه دیگری نداشتند. مقایسه کنید با وضع امروز ما که هیچوقت نگران گم شدن نیستیم! همیشه جاده ای آماده پیش رویمان است، تابلوهای راهنما وجود دارند، کسانی که بتوانند در انتخاب مسیر کمکمان کنند هستند، اگر هیچکدام هم نبود سیستم GPRS به فریادمان می رسد! معلوم است که دیگر نیازی به هدایت به آن معنا که پیشینیان داشتند، احساس نمی کنیم و به دنبال آن اهمیتی هم برای این خواسته قرآنی که "اهدنا الصراط المستقیم"، قائل نیستیم!

یک مسیر تازه - بیابان


Posted by Hello

جای همه دوستان خالی ، یه کار جالب کردیم! اینبار بجای اینکه از راههای معمول (یعنی مسیر سبزوار یا مسیر شمال) از مشهد بیایم تهران، تصمیم گرفتیم از یک مسیر دورتر ولی دیدنی تر بیایم. به همین دلیل بجای 900 کیلومتر حدود 1600 کیلومتر و بجای حدود 10 ساعت، حدود 20 ساعت راه پیمودیم! مسیر از این قرار بود: مشهد – بجستان – طبس – خور و بیابانک – انارک – نائین – قم – تهران.

از مناظر دیدنی و بکر کویر میان طبس تا انارک که نمی توانم چندان چیزی تعریف کنم، فقط باید بروید و ببینید!