Wednesday, April 20, 2005

غم و شادی – بخش دوم

پنجم. معتقدم "آدم حسابی" از فقدان شادیهای متعارف، نه تنها نمی میرد بلکه حتی احساس کمبود هم نمی کند. اما کو آدم حسابی؟ پیدا کردید ما را هم خبر کنید! فتوای عام را باید بر حسب حال عوام داد نه خواص. حکم عوام که ما باشیم هم این است که در اثر کمبود عوامل شادی آور و شاد کننده، یا ازدیاد عوامل ملالت افزا، اقلا دچار انقباض خاطر می شویم و کار های روزمره مان، دچار رکود. کدامیک از ما می تواند ادعا کند که روزهایی را بر خود ندیده است که حس و حال هیچ کاری را نداشته است؟

آن حکم خاص را نباید بر عوام اینگونه تسری داد که "شادیهای گذرا و نماندنی، در شان آدمیزاد نیست" ! مگر عوام که ما باشیم، ناراحتی هایشان در شان آدمیزاد است که شادیهایشان باشد؟

این توصیه کلی همیشه قابل تجویز است که آدمی باید تلاش کند غم و شادیش و همه اموراتش مثل آدم باشد! اما در مقام اظهار نظر واقع بینانه، نباید فراموش کرد که زندگی ما با نماندنی ها عجین است نمی توان یکباره فتوا به حرمت هر چه نماندنیست داد؛ هر چند باید توصیه به قطع تدریجی دلبستگی به آنها کرد.

ششم. آیا حقیقتا همه عوامل شادی آفرین رایج، از جنس نماندنیهایی هستند که باید توصیه به حذفشان کرد؟ حقیقت این است که برای من داوری قطعی در این زمینه بسیار مشکل است. شوخی و مزاح را در نظر بگیرید: حقیقتا جامعه ایده آل آن است که کسی در آن نیاز به شوخی نداشته باشد و لذا شوخی و مزاح در آن جامعه ریشه کن شده باشد؟ موسیقی نمونه دیگریست: آیا حقیقتا جامعه بدون موسیقی، که هیچ کس در آن جامعه حتی نیازی هم به آن حس نکند، جامعه مطلوبیست؟

برای من بسیار سخت است که چنین چیزی را باور کنم. اما از آن سو هم کسانی را دیده ام که بدون ذره ای نیاز به این قبیل امور، عمر خود را سرافرازانه طی کرده اند و من نمی توانم خدشه ای در زندگی با کمالشان وارد کنم.

تا کنون از حل این معضل عاجز بوده ام.

هفتم. صرف نظر از اینکه راه حل ما برای آن معضل نظری چه باشد، راه عملی پیش روی ما در اینگونه موارد، مراجعه به خود است. باید با ابزار واقع بینی، راه خودمان را بیابیم. حقیقت این است که هیچ یک از ما نمی توانیم ادعا کنیم که به آن حد از ظرفیت روحی و استغنای معنوی رسیده ایم که نیازی به شادیهای متعارف نداریم. از طرف دیگر قطعیتی هم بر ناروا بودن بسیاری از آنها نداریم. پس بیهوده سپر به پیکار بر نگیریم و حد خود را بشناسیم و پا را از گلیم خود درازتر نکنیم و همت خود را مصروف مجاهدتهایی کنیم که هم دارای ارزش قطعی تری هستند و هم به خود اندک امیدی در فائق آمدن بر آنها داریم.

1 Comments:

At Thu Apr 21, 09:33:00 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام
از انتخاب شعرت مسه همیشه ممنون
خیلی قشنگ بود

غیرتم کشت که محبوبه جهانی لیکن
روز و شب عربده جویی با خلق جهان نتوان کرد

میدونم شعرم به متنت ربطی نداره اما به حالم .... داره

خوش باشی امیر جون

 

Post a Comment

<< Home