Saturday, June 23, 2007

هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست. جز به خلوتگاه حق آرام نیست

عمر بر امید فردا می رود
غافلانه سوی غوغا می رود

روزگار خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می رود

گه به کیسه، گه به کاسه عمر رفت
هر نفس از کیسه ما می رود

مرگ یک یک می برد، وز هیبتش
عاقلان را رنگ و سیما می رود

مرگ در ره ایستاده منتظر
خواجه بر عزم تماشا می رود

مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطر غافل کجاها می رود!

تن مپرور، زانک قربانیست تن
دل بپرور، دل به بالا می رود

چرب و شیرین کم ده این مردار را
زانک تن پرورد، رسوا می رود

چرب و شیرین ده ز حکمت روح را
تا قوی گردد که آنجا می رود

Thursday, June 07, 2007

لَیسَ مَن ماتَ فَاسْتَراحَ بِمَیْتٍ
إنَّمَا الْمَیْتُ مَیِّتُ الْأحْیاءِ
إنَّمَا الْمَیْتُ مَنْ یَعیشُ کَئیباً
کاسِفاً بالُهُ قَلیلُ الرَّجاءِ

هر که از دنیا رفت و راحت شد مرده نیست؛ بلکه مرده، مرده‏ى زنده‏هاست یعنى کسى که در بین زندگان باشد، ولى در واقع روحش مرده است. مرده آن است که با حزن و اندوه زندگى مى‏کند و دل‏گرفته و ناامید است.

Wednesday, June 06, 2007

ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما، صد جای، آسیا کن

خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن