Tuesday, June 28, 2005

عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگیها کرده پاک


ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پربار تر

ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها

با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست


این دل تنگ من و این بار نور؟
های هوی زندگی در قعر گور؟


درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها

در نوازش نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

زر نهادن در کف طرار ها
گم شدن در پهنه بازارها


ای به زیر پوستم جوشان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده

آه ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب

آه آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر

عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست

عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم

آه می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم های های


این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان، زخمه های چنگ و رود؟

این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟

ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

فروغ فرخزاد

Wednesday, June 22, 2005

حکمت

من یوتی الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا



به حکمت حل هر مشکل توان کرد
به حکمت کام دل حاصل توان کرد

حکمت را حقیقتی است و ثمرتی؛ اما حقیقت حکمت شناختن کاری است، سزای آن کار؛ و بنهادن چیزی است، بر جای آن چیز؛ و شناختن هر کس، در قالب آن کس؛ و بدیدن هر سخنی به اول آن؛ و شناختن باطن هر سخنی به ظاهر آن؛ و ثمره حکمت، وزن معاملت با خلق نگه داشتن است میان شفقت و مداهنت؛ و وزن معاملت با خود نگه داشتن است میان بیم و امید؛ و وزن معاملت با حق نگه داشتن است میان هیبت و انس.

حکمت آن نور است که چون شعاع آن بر تو زد، زبان به صواب فکر و ارکان به صواب حرکت بیاراید، سخن که گوید به حکمت گوید؛ دلها رباید، جانها صید کند، فکرت که کند به حکمت کند، بازوار پرواز کند، در ملکوت اعلی جولان کند و جز در حضرت احدیت آشیان نسازد.

(احتمالا از تفسیر کشف الاسرار)



Monday, June 20, 2005

باز هم انتخابات، شاید برای آخرین بار

نمی دانم باز هم بنویسم ازاین انتخابات یا نه؟

این چند جمله را داشته باشید تا بعد:

1- از ورود به بحث های ریز سیاسی در این وبلاگ همچنان پرهیز خواهم کرد. مسائل بسیاری هست که به نظرم کافیست با عقل سلیم به آنها نظر کرد تا نتیجه روشنی به دست آید. همین الان که دارم می نویسم تلویزیون تحلیلی می دهد که باید با پرهیز از طرح مسائل شخصی و اختلافی، شیرینی انتحابات را در کام مردم حفظ کرد. این منطق رایج تلویزیون است. آیا منطق هیچیک از شما می پذیرد که سکوت در برابر تخلف بهتر از مقابله با تخلف است؟ سکوت در برابر ظلم بهتر از مقابله با ظلم است؟ سکوت در برایر اشتباه بهتر از تذکر اشتباه است؟ و آن هم به دلیل حفظ آبرو؟ تناقض هایی از این دست فراوان است در بازار سیاست امروز. علی رغم اینکه از گفتگوی شفاهی استقبال می کنم، در این وبلاگ به این مسائل ریز نخواهم پرداخت و وارد اینگونه مجادلات نخواهم شد.

2- همانطور که در یکی از مطالب فروردین ماه هم نوشته بودم، به بعضی مسائل کلان سیاست خواهم پرداخت. در چند مطلبی که در مورد انتخابات نوشتم، قصدم ارائه تحلیلی بود که از اوضاع کلی انتخابات داشتم و البته بدون آنکه اثباتا در دفاع از کاندیدایی وارد شوم، صرفا به بیان چند مطلب در مورد آقای احمدی نژاد پرداختم که اولین مطلب در این مورد قبل از روز انتخابات بود. به نظرم می آمد که اشتباهاتی در برداشت برخی دوستانم از ایشان و کارها و گفته هایشان پیش آمده است که صرفا خواستم برخی نکاتی را که به نظرم مغفول افتاده بود یادآوری کنم.

3- نمی دانم که اگر دوستان عزیزم باور می کردند که ممکن است آقای احمدی نژاد واقعا رئیس جمهور شود، باز هم به ایشان رای می دادند؟ و آیا هنوز هم معتقدند که باید به او رای داد؟ اگر از همه مسائل حاشیه ای بگذریم، آیا واقعا حداقل های مورد نیاز برای یک جایگاه ملی، که باید جامع الاطراف باشد و بتواند مظهر اراده مردم یک کشور باشد، در ایشان یافت می شود؟

4- از نظر و رای مردم چیز زیادی نمی توانم بفهمم. اما چیزی که مسلم است اینست که در صحنه سیاسی کشور که هفتاد و دو فرقه و نحله و دسته و گروه وجود دارد، بدون اغراق از این هفتاد و دو ملت، دو تا هم از ایشان حمایت نمی کنند! در برابر ایشان، و در دفاع از آقای هاشمی اجماعی در حال شکل گیری است که حقیقتا جالب است، از این نظر که پس از رحلت امام، من چنین اجماعی را میان فعالان سیاسی، اجتماعی، هنرمندان، روشنفکران، موافقان و مخالفان سیاستهای حاکم سراغ ندارم. و البته نکته جالب این است که این اجماع در حمایت از آقای هاشمی در حالی صورت می گیرد که غالب این حامیان، به صراحت انتقادات خود را از ایشان مطرح می کنند و با این وجود می گویند برای مقابله با خطری بزرگتر، به هاشمی رای می دهند. به نظرتان چرا چنین اتفاقی افتاده است؟

5- آقای احمدی نژاد را از طریق یکی از همکارانش در دانشگاه علم و صنعت کم و بیش می شناسم. این واسطه ما علی رغم اینکه به شدت مخالف فکری اوست، ولی اذعان می کرد که آدم سلیم النفسی است. من هم طبق معمول – و حتی اگر این شهادت را از این آشنایمان نشنیده بودم – شخصیت افراد و از جمله ایشان را زیر سوال نمی برم. اما هر آدمی طرفیتی و تواناییهایی دارد که باید آنها را بشناسد و متناسب با آنها برای مسئولیت های مختلف آغوش بگشاید.

6- ظاهرا مطلبی که دیشب به آن اشاره ای کردم، حقیقت داشته است. ایشان گفته اند:

" بانك هاى خصوصى به شكل فعلى آن نه تنها نقش مثبت و سازنده اى را در اقتصاد كشور بازى نمى كنند بلكه آثار تخريبى آنها در چرخه اقتصادى كشور بسيار زياد است زيرا چگونه ممكن است يك بانك با سرمايه پانزده ميليارد تومانى تشكيل شود و در نتيجه فعاليت مثبت اقتصادى بتواند در كمتر از چهار سال به يك سرمايه دويست ميليارد تومانى دست پيدا كند."

ظاهرا منظورشان این بوده که بانکها فعالیت ناسالمی داشته اند که 15 میلیارد را به دویست میلیارد رسانده اند. با توجه به سایر اظهارات ایشان در مورد سود بالای تسهیلات، لابد فکر کرده اند که از محل این سود بالا این پول را جمع کرده اند! شما احتمال دیگری می دهید؟ اگر این احتمال صحیح باشد، یعنی لابد ایشون از مکانیزم افزایش سرمایه شرکتها اطلاعی ندارند. شرکتهای بسیاری با همین مکانیزمهای رایج در بازار هر ساله افزایش سرمایه های چند صد درصدی می دهند و این موضوع در مورد بانکها (آن هم در مورد یک بانک که پارسیان باشه) هیچ موضوع عجیبی نبوده است در عرف بازار سرمایه. این جملات هم پاسخ یکی از اقتصاددانان است به این گفته:

بانك هاى خصوصى فوق العاده نقش مثبتى بازى كردند. نرخ بهره ۶۰ تا ۷۰ درصد بهره بانكى در بازار آزاد را كاهش دادند. دسترسى به منابع را آسان تر كردند. حالا اگر كسى بانك هاى خصوصى را زير سئوال ببرد به چه معنا است؟ به اين معنا است كه سرمايه گذار ها و ناظران خارجى به اين نتيجه مى رسند كه ما مالكيت خصوصى را به رسميت نمى شناسيم و اين يعنى نبود امنيت سرمايه گذارى. اينكه حضرات مى گويند بانك هاى خصوصى با سرمايه كوچك شروع كرده اند و حالا سرمايه شان چند برابر شده نشان مى دهد كه آنها اصلاً نمى دانند بانك يعنى چه. سپرده هاى بانك همه متعلق به مردم است، سرمايه اوليه بانك هم عمومى است. يعنى در بانك هاى خصوصى هيچ شخص حقيقى بيشتر از پنج، شش درصد سرمايه ندارد. در ضمن سرمايه اوليه بانك بخش بسيار كوچكى از كل دارايى ها و سپرده هاى بانك است. حتماً بعد از بانك هاى خصوصى هم مى خواهيم بنگاه هاى خصوصى را تعطيل كنيم. كه به كجا برسيم؟

7- مطالب جالب بسیاری در اینترنت پیدا می شود. یکی که برام جالب تر بود، نامه همسر شهید رجایی بود. سعی می کنم راهی برای گذاشتن یه سری لینکهای جالب کنار صفحه پیدا کنم تا دیگه لینکها رو توی متن نوشته ها ندم و در ضمن یه تعدادی لینک خوب هم بطور دائم در وبلاگ باشه. هنوز که نتوانسته ام راهش رو پیدا کنم. اگر کسی میدونه کمک کنه!

Sunday, June 19, 2005

میزان رای ملت است

اوضاع جالبی شده است. حرفهای بسیاری می توان گفت. در مورد دموکراسی و مزایا و معایبش و راه و روشهایش، در مورد مردم ایران و دغدغه هایشان، در مورد ادب پیروزی و شکست و ... . عبرتهای بسیاری می توان آموخت. شاید در آینده بیشتر بنویسم، اما نقدا چند نکته به نظرم جالب رسیده است:

1- دموکراسی همیشه به نفع دموکراتها عمل نمی کند! "دموکراسی روشی معین برای رسیدن به نتایجی نامعین است"! با همه اشکالاتش، بهترین روش شناخته شده بشری تا امروز است، باید به آن پایبند بود، حتی اگر نتیجه اش خلاف خواست بانیان و هوادارانش باشد. اما باید اشکالاتش را شناخت و در رفعشان کوشید.

2- شاید بتوان علت رای قابل توجه آقای کروبی را در وعده 50 هزار تومانی اش جستجو کرد. معنی این حرف چیست؟

3- در مورد علت رای قابل توجه آقای احمدی نژاد، من هنوز تحلیل مقبولی برای خودم ندارم. نظرات گوناگونی مطرح می شود. از ساماندهی نیروهای بسیج که اگر حدود 400 هزار نفر از آنها توانسته باشند هر کدام 10 نفر را که تصمیمشان را نگرفته بودند در حوزه های رای گیری به نفع احمدی نژاد رایشان را بگیرند، می شود حدود 4 میلیون رای! این یک تحلیل است که عقلا بعید هم نیست، اما هنوز برای من قوت آن در پرده تردید است. تحلیل دیگر، قانع کردن کسانیست که به حکم شرعی عمل می کنند. تعداد این افراد در ایران حداقل در همین حدود چند میلیون نفر هست. اگر این افراد به نحوی قانع شده باشند که باید به احمدی نژاد به عنوان تکلیف شرعی رای دهند، داستان کم و بیش روشن می شود. سخنان آقای مصباح که روز پنجشنبه روزه بگیرید و جمعه با وضو بروید به احمدی نژاد رای بدهید، تاییدی بر این تحلیل است؛ همینطور سخن خود آقای احمدی نژاد که افراد به عنوان یک عمل صالح به من رای داده اند. تحلیل سوم هم اینستکه تبلیغات عوام گرایانه ایشان، کارگر افتاده است. (دیدن این تحلیل از فرزند آقای خزعلی جالب است!) برادرم می گفت که در اصفهان و نجف آباد، همه می گفتند مردم تهران ازش خیلی راضی هستند و می خواهند بهش رای بدهند، ما هم بدیم خوبه! در هر حال احتمال دارد که همه این تحلیل ها سهمی از صحت داشته باشند.

4- داستان افشاگری های آقای کروبی هم جالب است! ایشون ظاهرا ساخته شده برای همین کارها! باید ببینیم پیگیری هایش به کجا می رسد؟ جالبه که دیروز عصر زمانی که گمان می کرده کار به نفع او تمام شده (حدود ساعت 7 عصر) گفته که من که رایم را آوردم ولی برای دفاع از رای مردم و حق و حقیقت می خواهم مسائل روشن شود؛ خبر نداشت که همون حدودها داره رای تهران اعلام میشه که او رو از دور خارج می کنه! عکس العمل آقای احمدی نژاد هم جالب بوده که به این مضمون گفته "هر کس شکست بخوره طبیعیه که اعتراض کنه!" توجه نداشته که اون موقع که این حرف رو زده، شکست نخورده بوده و فکرش را هم نمی کرده که شکست بخوره! چقدر راحت آدمها متهم می شوند.

5- نکته جالب دیگر پذیرش شکست از سوی اصلاح طلبان پیشرو است. معین علی رغم اعتراضی که به برخی رویه های نادرست در انتخابات کرده و تلویحا گفته که عده ای می خواستند که احمدی نژاد رو بکشند بالاتر از کروبی، اما در مورد شخص خودش ادعایی مطرح نکرده و شکست رو پذیرفته. حامیانش هم همینطور. در ضمن هیچکس هم تا جایی که من شنیده ام به خود رای گیری و شمارش آرا اعتراض نکرده است، به دخالتهای سازماندهی شده در جهت دهی آرای مردم اعتراض کرده اند. این نکته ایست که جای تامل دارد. آیا در دموکراسی، این شیوه ناپسند است؟ به نظر من ناپسند نیست، فقط به شرطی که خلاف قانون نباشد. در مورد حاضر چند شبهه در مورد قانونی بودن یا نبودن این موضوع مطرح است؛ یکی اینکه حضور در اطراف محل های رای گیری برای جهت دهی به رای مردم، مصداق تبلیغ در روز انتخابات – که قانونا ممنوع است – هست یا نه؟ و دوم اینکه این نیروها از بسیج بوده اند یا نه؟ و اگر آری، آیا قانونا ممنوعیتی نداشته اند برای این کار؟ من به جواب این سوال ها را از نظر حقوقی مطمئن نیستم، ولی اگر این کارها قانونی باشد، هیچ اشکالی ندارد. مشکل اصلاح طلبان است که نمی توانند چنین نیرویی را سازماندهی کنند تا برایشان رای جمع کند! این لینکها را ببینید که 4 تا از فعالان حامی معین هستند که علاوه بر پذیرش شکست، مطالب جالب دیگری هم نوشته اند: 1 و 2 و 3 و 4 .

6- امروز محمد قوچانی مطلب جالبی در روزنامه شرق نوشته بود که بد نیست بخوانید. دو تحلیل در مورد مرحله دوم هست، یا مردم با احساس خطر، علیه احمدی نژاد به هاشمی رای بیشتری می دهند، یا رای های قالیباف و لاریجانی هم به احمدی نژاد تعلق خواهد گرفت و در غیاب طرفدارن اصلاح طلبان در دور دوم، احمدی نژاد بر هاشمی غلبه خواهد کرد. ببینیم کدام تحلیل درست از آب در خواهد آمد؟!

7- از آقای احمدی نژاد هم مدام خبر های جالبی می رسد. مطلبی در مورد بانکهای خصوصی از ایشون نقل شده و مطالبی هم در مورد جداسازی خانم ها و آقایان در محیط های مختلف که چون بهشون مطمئن نیستم، نقلشون نمی کنم، اما دیروز مصاحبه مطبوعاتی داشته که جالب بوده است. بخشی از گزارش را به نقل از روزنامه شرق امروز بخوانید:

احمدى نژاد كه از مراسم خارج مى شد خبرنگار شرق از او پرسيد آيا زندانيان سياسى را آزاد خواهيد كرد؟ كانديداى رياست جمهورى اما فقط مى خنديد. اين سئوال دوباره و دوباره تكرار شد نهايتاً چنين پاسخى را به همراه داشت: "كدام زندانيان سياسى؟ زندانيان سياسى در آمريكا؟ " احمدى نژاد سوار ماشين شد و هوادارانش شعار مى دادند: " صل على محمد، بوى رجايى آمد ".

8- سیاست فقط عرصه جولان شارلاتان ها نیست، عرصه فداکاری ها و از خود گذشتگی ها هم هست. در سیاست هم مانند هر امر انسانی دیگری، می توان به انگیزه های گوناگون وارد شد و به روشهای مختلف عمل کرد. سیاست، ملک طلق قدرت طلبان و ثروت اندوزان نیست و نباید آنرا به آنها وا گذاشت. اهالی منطق و خیر خواهی هم در آن سهمی دارند که باید آنرا طلب کنند و از آن نگذرند. "تنفر"، تنها احساسی نیست که می شود به سیاست داشت. وجود خاتمی در عرصه سیاست، بهترین دلیل است برای کسانی که از سیاست متنفرند، که نباید اینچنین باشند. مردی که قدر او از این پس بیشتر شناخته خواهد شد.

Thursday, June 16, 2005

2 انتخابات

در این چند روز به یک نکته تعجب برانگیز برخورده ام! از چهار نفر از دوستانم شنیده ام که می خواهند به احمدی نزاد رای بدهند. حقیقتش من شخصا هیچوقت فکر نمی کردم که کسی از اطرافیانم پیدا بشه که بخواد به این بابا رای بده! علتش را می گویم. از هیچ کدام از این چهار نفر علت رایشان به احمدی نزاد را نپرسیده ام، ولی پیش خودم حدس هایی می زنم.

حقیقت اینست که گمان می کنم حرفهای ساده و بی پیرایه و وجهه مردمی و خدمتگذار و شخصیت دور از سیاستهای رایج او، اثر خود را گذاشته است، اما من چند مشکل اساسی با ایشون دارم.

1- حرفهایی از ایشون می شنویم که به نظر من غیر منطقی یا غیر اخلاقی هستند. این جمله را نگاه کنید:

" امروز به بركت انقلاب اسلامى ما آزادترين و مستقل ترين كشور هستيم و همه اركان نظام اسلامى توسط مردم انتخاب مى شوند "

نظرتون چیه؟ از دو حال خارج نیست، یا ایشون حقیقتا به این حرف معتقد است که در این صورت من به عقل چنین کسی شک می کنم یا اینکه به آن معتقد نیست و به علت دیگری چنین حرفی می زند که در این صورت خلاف اخلاق است. حرفهای ایشان بعد از انتقاد اقای خاتمی در دانشگاه تهران از مدیریت شهر تهران را به خاطر دارید؟ متاسفانه متن دقیقش رو الان نمی تونم پیدا کنم ولی مضمونش حمله به عدم ساده زیستی و کاخ نشینی (یعنی کاخ سعدآباد) و بی خبری آقای خاتمی از درد مردم بود! اینها جواب انتقاد خاتمی بود که گفته بود به دلیل ترافیک غیر معمول ناشی از بارش باران دیر رسیده است و از مردم تهران که با بارش باران، اینچنین دچار مشکل می شوند عذر خواسته بود!

حقیقت اینست که رعایت بعضی از بدیهیات دین و اخلاق برای من اصلی است که نمی توانم از آنها صرف نظر کنم. اینکه کسی در روز روشن بایستد و با افتخار اعلام کند که شب است و هر کس می گوید روز است از درد مردم بی خبر است، زیر پا گذاشتن بدیهی ترین اصول اخلاقی است؛ هر چند به اندک احتمالی هم می توان گفت که شاید طرف واقعا معتقد است که شب است! من ترجیح می دهم همان تعبیر اول را داشته باشم، زیرا بی اخلاقی به نظرم از بی منطقی بدتر است! پس من حمل بر صواب می کنم و می گویم که چنین افرادی در گفتن چنین سخنانی و به تبع آن در عمل کردن به مقتضای چنین "منطق" مشعشعی، قصد دارند از مصلحتی دفاع کنند که به زعم آنها این روش ها را مباح می کند. من به نیت افراد هیچ وقت کاری ندارم؛ اگر نیت افراد اینچنینی خوب هم باشد، اخلاقی که من به آن پایبندم و دین و آیینی که من شناخته ام، چنین اجازه ای به افراد نمی دهد.

2- حرفهایی که ایشان می زند، صرفا ظاهری زیبا دارند، ولی به شدت عوام فریبانه هستند. این حرفها که مشکل اقتصاد مملکت را می خواهند با صرفه جویی و کم کردن هزینه های جاری و قطع هزینه دکور و میوه و شیرینی مدیران حل کنند، به نظرم نزد نخبگان به همان اندازه شب بودنِ روز، دور از منطق و واقع بینی است! این همه گیر دادن به دکورهای چند صد میلیونی چه معنی می دهد جز عوام فریبی؟ گیریم که همه مدیران این مملکت چنین هزینه هایی کرده باشند، کلش میشه چقدر؟ فرض کنید هزار تا مدیر اینجوری داشته باشیم؛ بیشتر که نداریم؟ میشه 100 میلیارد تومان. میدونید یعنی چی؟ خیلی دست بالا بگیریم میشه حقوق یک ماه یک میلیون تا معلم! تموم شد!

میدونید حدود 80 درصد بودجه جاری مملکت صرف حقوق کارمندان و یارانه ها می شود؟ حالا فرض کنید ایشون تمام 20 درصد دیگر رو صرفه جویی کنند، فکرش رو بکنید که به کجا می رسه؟ حل مشکل بیکاری تنها راهش سرمایه گذاریست. دولت که پول نداره و تازه همین هایی رو هم که داره صرف سرمایه گذاری می کنه، بعید نیست امثال آقای احمدی نژاد صرف افزایش حقوق کارمندان کنند که مشکل معیشتشون حل بشه! برای ایجاد یک میلیون شغل در سال به حداقل 20 میلیارد دلار سرمایه گذاری در سال نیاز است. شما چنین پولی در مملکت سراغ دارید؟ فرض کنید که اصلا پولش از محل افزایش قیمت نفت حاصل شد؛ حالا چه کسی می خواهد سرمایه گذاری کند؟ دولت که تو همین شرکتهای فعلیش هم مونده؟ یا مردم؟ واقعیت این است که در همین چند سال اخیر، بسیاری از منابع صندوق زخیره ارزی که قرار بود بصورت تسهیلات در اختیار سرمایه گذاران قرار گیرد، جذب نشده است. میدونید یعنی چی؟ یعنی در این مملکت یا انگیزه برای سرمایه گذاری (به هر دلیل) نیست، یا تواناییش. به نظر من هر دو تای اینها هست. در این مملکت یک شرکت خصوصی در رده های بین المللی نداریم. حالا کی می خواهد در این مملکت 20 میلیارد دلار سرمایه گذاری کند؟ شرکتهای خارجی هم که همه عامل امپریالیسم و صهیونیسم هستند و اگر هزار متر زمین بهشون بدیم برای سرمایه گذاری، با منطق اینها، ممکنه که ایران بشه فلسطین! پس این هم که منتفیه. دیگه چه راهی می مونه؟

از حرفهای عجیب دیگه که برای من قابل درک نیست، خلاصه کردن همه خواست های مردم در رفع مشکل بیکاری و ازدواج جوانان و افزایش قدرت خرید خانواده هاست. واقعا خواسته های اکثریت جامعه همین هاست؟

آخرین اقدام انقلابی ایشان رو هم اینجا ببینید:

http://www.sharghnewspaper.com/entekhab9/html/v17.htm

حرفهای دیگری هم در مورد انتخابات بود که ماند.

Wednesday, June 15, 2005

1انتخابات

کلی موضوع درباره انتخابات در ذهنم هست که دلم می خواست زودتر از اینها بنویسم که نشد.

بطور خیلی خلاصه چند مطلب رو در این مورد می نویسم. خیلی استدلالی هم نیست، چون مجال گفتن استدلال های همه حرفها رو الان ندارم. هر مطلبی که به نظر دوستان عجیب و غیر منطقی یا نادرست اومد حتما بنویسند تا با هم بیشتر تبادل نظر کنیم.

1- تحریم یا شرکت؟

من معتقد به شرکت همیشگی در انتخابات نیستم. وظیفه شرعی هم نیست. اصولا از جنس موضوعاتیست که به نظرم در این دوره، مصداق حکم شرعی حلال و حرام نمی شود و در نهایت و با تسامح می توانم بگویم در دایره مباحات است. این یک "حق" شهروندیست ولذا این حرف که "باید" از حق خود استفاده کنید یا استفاده از این "حق" ، "تکلیف" شماست، اصولا حرفهای غیر منطقی هستند.

در این انتخابات در مجموع من معتقدم شرکت در انتخابات بر تحریم ترجیح دارد. اصولا تحریم انتخابات در ایران اولا مشروعیت نظام را چندان "بحرانی" نمی کند (به دلایل مختلف و از جمله اتکای حکومت برای اداره کشور به نفت و نه به مردم ) و ثانیا اگر هم بکند، بعدش معلوم نیست چیز بهتری عاید مملکت بشه. البته در مواردی می توان از این حربه تحریم استفاده کرد اما نه به قصد تضعیف مشروعیت، بلکه به قصد اعلام نظر مخالف به حاکمان. همان کاری که من در انتخابات مجلس هفتم کردم.

2- اوضاع کلی تبلیغات!

در این زمینه چند نکته جالب برای من هست:

· به جز معین و کروبی، دیگران اشاره ای به سیاست نمی کنند.

· به جز معین ، اصلی ترین و پر رنگ ترین حرف همه، معیشت مردم است.

· به جز معین و کروبی و هاشمی، همه جوری حرف می زنند که گویی همه دولتهای گذشته خواب بوده اند و هیچ کاری نکرده اند.

· تاکید احمدی نژاد بر ساده زیستی، سلامت مالی و مردمی بودن است و رایی بین افراد نا امید از سیاست و سیاست بازان و افراد مذهبی دارد.

· تاکید قالیباف بر جوان گرایی و "جوان پسندی" است. مطمئنم رای بخش عمده ای از رای اولی ها خصوصا دختران دبیرستانی را دارد. کارهای تبلیغاتی اش هنری و حساب شده است. ظاهر اسپرت و حرف زدن سریع و پر حرارت او هم به بهترین نحو در تبلیغات تصویری و تلویزیونی به کار گرفته شده است.

· تاکید معین بر ادامه رادیکال تر اصلاحات است. تبلیغات او بیشتر توسط هوادارانش یصورت رو در رو با سخنرانیهای فراوان در همه جای کشور است. به گمانم بیش از هزار سخنرانی در یکی دو ماهه اخیر توسط هوادارانش در نقاط مختلف کشور انجام شده است. کارهای هنری ستادش هم هر چند از نظر حجم کمتر از قالیباف است اما از نظر زیبایی قابل توجه هستند. یک نکته دیگر هم کارهای ابتکاری آنهاست. تشکیل ستاد نسیم (نسل سومی های یلریگر معین) و برنامه هایی که جوانان عضو این ستاد برگزار کرده و می کنند، از جمله برنامه پاسداشت آزادی در میدان آزادی و برنامه های صحبت رو در رو با مردم در میادین شهرها ، عمده ترین ابتکار هوادارن معین است.

· هاشمی طبیعتا حرف "ویژه" ای نمی زند. از امکانات خاص خودش هم استفاده می کند، مثلا برگزاری برنامه هایی با حضور هنرمندان و خوانندگان و ورزشکاران در بعضی از ستادهایش.

· از دیگران طرف نظر می کنم. هر چند بین آنها هم نکات جالبی وجود دارند.

3- چند خبر:

· آرای معین در بین قومیت ها و اهل سنت رشد قابل توجهی کرده است و به هاشمی نزدیک شده است.

· آرای احمدی نژاد هم رشد کرده است، در حالیکه آرای لاریجانی رشدی نداشته است.

· ظاهرا قرار است لاریجانی کناره گیری کند، چرا که خطر معین برایشان جدی شده است. باز هم ظاهرا قرار نیست به صراحت به نفع کسی کناره گیری کند، ولی امیدشان اینست که یا آرای او به هاشمی تعلق بگیرد و در دور اول کار به نفع او تمام شود، یا به قالیباف تعلق بگیرد و از معین جلو بیفتد و با هاشمی به دور دوم برود.

4- چند نکته در مورد هاشمی

نظرات تند را در مورد او قبول ندارم. علی رغم ایرادات جدی که به او دارم، به حسن نیتش و سلامت نسبی او ایرادی ندارم. او را فردی دلسوز به حال مملکت و مردم می دانم. خدمات خوبی هم داشته است. اهل سواستفاده هم نبوده یا حداقل بیشتر از دیگران نبوده! او و خصوصا فرزندان و اطرافیانش فرزندان پیغمبر نیستند، اما قارون و فرعون هم نیستند! به نظرم حسابهای سوییس و سزمایه گذاری در دوبی و کیش و شمال و ... در مورد او و فرزندانش تهمتهای بی اساسی هستند. او را فرد قدرت طلبی هم نمی دانم، هر چند فرد قدرتمندی هست. شرکتش در انتخابات مجلس ششم و انتخابات حاضر را هم از سر خیر خواهی اش برای مردم و مملکت می دانم؛ اما با همه اینها به او رای نمی دهم!! در اندیشه او، اعتدال معنی متفاوتی دارد با آنچه در عرف جامعه هست. روش های حکومت داری او هم با معیارهای دموکراتیک سازکار نیست و از جمله به هیچ وجه شفاف نیست. به نحوی حکومت او قائم به فرد است. به تمثیل می توان گفت که گویی از مردم مشارکت نمی طلبد بلکه نشستن و صبر و نظاره کردن و ان شاءالله در نهایت بهره بردن از حاصل تلاش حکومت را می طلبد. او راه حل تشتت و تفرقه کشور را در پیدا شدن فردی که با تعریف خودش اهل تعادل باشد، و البته با روش های سنتی بتواند تشتت ها را کمتر کند، می داند.

در هر حال بطور خلاصه می گویم که شخصیتش را قبول دارم (بطور نسبی)، اما روشهای حکمرانی و بعضی از افکارش را قبول ندارم. از زحماتش سپاسگذارم ولی باید بازنشسته شود و از قدرتش در حاشیه، به نفع مردم استفاده کند. در نهایت دلم هم برای او می سوزد اگر رای نیاورد!

Saturday, June 11, 2005

فرازهایی از خطبه 160 نهج البلاغه

" و لقد کان فی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما یدلک علی مساویء الدنیا و عیوبها: اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته.

فلینظر ناظر بعقله: ا کرم الله محمدا بذلک ام اهانه؟ فان قال: اهانه؛ فقد کذب – والله العظیم – بالافک العظیم. و ان قال: اکرمه؛ فلیعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدنیا له و زواها عن اقرب الناس منه ...

خرج من الدنیا خمیصا و ورد الاخره سلیما. لم یضع حجرا علی حجر حتی مضی لسبیله و اجاب داعی ربه. "

در زندگی رسول خدا – که سلام و صلوات خدا بر او و خاندانش باد – اموری هست که تو را به عیوب دنیا واقف می سازد؛ او و نزدیکانش در دنیا گرسنه بودند و با این که منزلت و مقام عظیمی در پیشگاه خداوند داشت، خدا زینت های دنیا را از او دریغ کرد.

بنابر این هر کس باید با عقل خویش بنگرد که آیا خداوند با این کار، پیامبرش را گرامی داشته یا به او اهانت کرده است؟ اگر کسی بگوید او را تحقیر کرده است، به خدا سوگند؛ این دروغ محض است. و اگر گوید او را گرامی داشته است، باید بداند خداوند دیگران را خوار شمرده که از زینت های دنیا بهره مندشان کرده است و این زینت ها را از مقرب ترین افراد به خود دریغ داشته است...!

او با شکم گرسنه از این جهان رفت و با سلامت روح و ایمان به سرای دیگر وارد شد و سنگی بر سنگی ننهاد تا جهان را ترک کرد.

Friday, June 03, 2005

بزرگی روح

سلام

نه حسی هست برای نوشتن و نه ذهنی برای انسجام مطالب. روزگار خوشی ندارم این روزها. البته جهت آسودگی خاطر جمیع احباء علی الطریق و اخلاء علی التحقیق بگویم که بحمدلله هیچ گرفتاری روحی یا جسمی گریبانگیر این بنده نافرمان و ناتوان خدا نیست؛ آنچه هست ذهنیست که از فکر کردن خسته شده و افکاری که دست از این ذهن خسته بر نمی دارند و وقایعی که به یاری آن افکار می آیند در فشردن این مغز کوچک رنجور! و البته یک مشکل همیشگی هم همچنان همراهی می کند: کم ظرفیتی و کوچکی روح.

ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها

تا تعداد موضوعات مبتلا به روزانه ام از 2 و 3 می گذرد، این ضعف گریبانم را می گیرد.

"هر چه هست از قامت ناساز بی اندام" من است. اگر یه وقت خواستید ناپرهیزی کنید و دعایی کنید در حق این محتاج، بخواهید که ظرفیتی فراختر و روحی بزرگتر عطا کند که این امواج ناقابل روزگار، اینگونه او را بی قرار نکند و آرام از او نستاند. باشد تا برآورنده خواسته خواهندگان در حق همه، برآورد این دعای خالصانه تان را.


مقاومت
.

!انتخاب؟ انتخاب! امان از این انتخاب


از کدام طرف برویم به نظر شما؟ راه کدام است؟
کدام جهت را باید انتخاب کنیم (قابل توجه هدی خانم
امیدوارم هیچ وقت در چنین موقعیتی قرار نگیرید،
بدون کسی که راهی به شما بنمایاند یا دستتان را بگیرد.