نه حوصله و وقت یاری می کرد، نه این سرویس دهنده وبلاگ، برای نوشتن! بعد از چهل و چند روز، فقط خواستم ببینم هنوز این وبلاگ زنده است یا تعطیلش کرده اند!
کلک خیال انگیز
هر کو نکند فهمی، زین کلک خیال انگیز ـ نقشش به حرام ار خود، صورتگر چین باشد
هر کو نکند فهمی، زین کلک خیال انگیز ـ نقشش به حرام ار خود، صورتگر چین باشد
8 Comments:
خدا رو شکر صاحب این وبلاگ هم پیدا شد!
با سلام
ماهم خدا رو شكر مي كنيم صاحب وبلاك زندست.
ظاهرااين قلم صاحب وبلاگه كه مدتهاست
...
ز.ص
Ye dost!
این خانــــه کـــه پیوسته در او چنگ و چغانـــــــه است
از خواجه بپـــرسید که این خــــــانه چی خــانــــه است
مست است همــــــه خـــانه کســـی را خبــــــری نیست
پس هــــــر کـــه در آیــــد که فلان است و فلانــه است
این صـــورت بت چیست اگـــــــر خــــانه کعبـــه است
این نـــــور خــــدا چیست اگــــر دیــــر مغـــانـــه است
بـــــر خــــانه منــــه دست کــــه این خــانه طلسم است
بــــا خـــــواجه مگـــــویــــد که او مست شبانــــه است
گنجیست درین خـــــانه کــــه در کــــــــون نگنجـــــــد
این خانه و این خــــواجه همــــه فعـــل و بهانــــه است
خــــاک و خس این خــــانه همـــه عنبـر و مشک است
بام و در این خــــانه همــــه بیت و تــــرانـــــــــه است
این خــــــانه عشق است و قیــــــامت گــــر عشـــــــاق
ســـراغ خـــدایانــــــه و بــــــزم ملکـــانـــــــــــه است
آن خــــواجه ء چـــرخ است که چون زهـره و ماه است
این خــــانه عشق است کــــه بی عهــد و کــرانـــه است
ای خـــواجه یکـــی سر تو از بــــــام فـــــــــــرو کــن
که انــــــدر رخ خـــوب تــــو ز اقبـــــال نشانـــه است
سلام
"ابراز عشق"
نگاه کن به درخت
هزار شاخه، چو آغوش – باز کرده به شوق –
که آسمان را، مانند جان به برگیرد.
ولی دریغ – که ابراز عشق را، با او
به صد هزار زبانش که هست، نتواند.
خموش میماند.
نگاه کن به پرنده، که با هزار سرود
به روی شاخه، لب بام
با هزار سرود
برای دوست
برای آنکه نگاهش به اوست میخواند.
به رود مست نگه کن که عاشق دریاست
به شوق آنکه کٌند راز خود به او ابراز
به عشق آنکه به آن بیکران بپیوندد
چگونه نعرهزنان، مست، پیش میراند.
به من نگاه کن ای جان، چگونه، در همه حال
صبورتر از درخت
گشوده دست به سویت، ز عشق سرشارم
پرندهوار به هر جا، به صد هزار سرود
ترانهخوان توام، با تو گرم گفتارم
به سوی کوی تو، دریای من! روان چون رود
نفس زنان همه در آرزوی دیدارم
دگر چگونه بگویم که دوستت دارم
اگر تو نیز ندانی، خدای میداند!
«فریدون مشیری»
د نگاه کن دیگه
بدبخت خودشو سرویس کرد
دیگه چه کار باید بکنه تا بگه که دوست داره
نگاه ... نگاه
http://www.gazalvare.blogfa.com
Post a Comment
<< Home