!جذاب باشیم
باسمه تعالی
واضح است که مطلب اینبار یه مقدار با دفعات قبل متفاوت است!
بعد از آن همه بحث درباره ماندنیها و نماندنیها، اینکه چکار کنیم تا جذاب باشیم یخورده عجیبه، مگر اینکه کسی ادعا کند که جذابیت از امور ماندنیست!
نمی خواهم خیلی مقدمه چینی کنم. فعلا کمی بیندیشید که برای جذابیت بیشتر باید چه کنیم؟ ببینید که آیا موافقید که کارها و امور زیر باعث افزایش جذابیت می شوند یا نه؟ بحث در مورد اینکه برای چی باید جذاب بود باشه برای بعد.
1- قاطعیت:
کساني که شخصيت قاطعي دارند ، بي استثنا جذابند. کساني که قدرت نه گفتن دارند و بازيچه اين و ان نمي شوند ، جذابند. اين فکر شایعیست که از هدفها و برنامه ها و خواسته هاي خود بگذریم و خود را فداي اين وآن گنیم تا جذاب و محبوب باشیم. اما هميشه مي بينيم ، شخصيتهايي جذاب و تاثير گذارند که بسيار مصمم هسـتند و اعتماد به نفس دارند. قدرت و شهامت نه گفتن به هر آنچه که ما را از ارزشها و ارمانهاي عاليمان باز مي دارد، شخصيت ما را مشخص تر مصمم تر و قاطع تر مي سازد و جذابيت از وجود چنين شخصيتي موج مي زند. تسلط بر امیال و غرایز هم از همین دست است. کسانی که بر میل به غذا خوردن، بر هیجانات و بر عواطف خود مسلطند، جذابیتی معنوی دارند.
2- سکوت و سنجیده سخن گفتن:
غالبآ افراد براي اينکه جذابتر شوند ، بيشتر شلوغ ميکنند و به خطا مي روند. آنها که بيشتر صحبت مي کنند و فراوان حرف مي زنند از جذابيت خود مي کاهند. زیاد حرف نزدن، و با آرامش و ملایمت سخن گفتن، معمولا به جذابیت آدمی می افزاید. البته زیاد حرف نزدن یعنی در مورد هر موضوعی اظهار نظر نکردن و وقتی باب صحبتی باز شد، روده درازی نکردن! وگرنه سخن حساب شده گفتن و به اندازه گفتن و از حد نگذشتن شرط خرد است. دقت کردن در انتخاب واژگان و تلاش در موزون بودن سخن هم به افزایش جذابیت آدمی منتهی می شود.
3- ظاهر آراسته:
آراستگی، هماهنگي لباسها و پاکيزگي ما، نا خود آگاه ما را جذاب مي کند. دیده اید کسانی را که براي جذاب شدن با بدبختي به فرمهاي عجيب و غريب لباس مي پوشند؟! آنچه مهم است هماهنگی و در عين حال سادگی ظاهر است. تميزي و اطوي لباس ما ، تاثيرخود را روي افراد مي گذارد. کساني که به ظاهر و آراستگي خود ، توجهي ندارند از جذابيت و نفوذ و تاثيرگذاري خود کاسته اند. این امر خصوصا برای معلمین محترم، نهایت اهمیت را دارد!
4- شوخی کم و تبسم زیاد:
شوخي کردن فراوان از جذابيت ما مي کاهد چراکه شوخي فراوان به تـــدريج مرزهای پسندیده را از بين مي برد ، به تکاپوي فراوان ما مي انجامد و صحبت بسيار به دنبال دارد و چه بساکه به بي احترامي خود و ديگران منجر مي شود. تبسم به چهره ما جذابيتي عميق و ژرف مي بخشد. در تبسم ، سنگيني و متانت است و جذابيت ؛ ولي در خنده و شوخي فراوان ، سبکي است و کاهش جذابيت. باید خود را کنترل کنیم.
5- محترم بودن و احترام گذاشتن:
بي احترامی به خود ، به دیگران و بي احترامی و بي ادبی در کلام و رفتار همه از جذّابیت ما مي کاهد. آراستگی ظاهر باید با وارستگی باطن توام شود . کساني که به دست انداختن یا تحقير و تمسخر ديگران مبادرت می کنند ، در نهان اطرافیان تاثیر نامطلوبی می گذارند، هر چند شايد به ظاهر جذابيتي کمرنگ داشته باشند.
6- تواضع و فروتنی:
اینکه آدمی در عین قاطعیت ، فروتنی خود را حفظ کند قطعا موجب افزایش محبوبیت می شود. مجموعه موارد پیشین، خصوصا اگر با هم جمع شوند، معمولا انسان را یصورتی متمایز از دیگران در می آورند که این امر می تواند موجب احساس برتر بودن و عجبی شود که دیگران را از شخص آزرده و دور می کند.
اینها مواردی بود که به عقل من می رسد برای جذاب تر بودن می توان به کار بست. اکنون راحتتر می توانم توضیح دهم که این موضوع را برای چه مطرح کردم.
از اینجا شروع می کنم که چگونه این موارد به ذهنم رسیده است. روش من در یافتن اینها این بوده که در افرادی که برایم جذاب بوده اند دقت کرده ام تا ببینم چه ویژگی متفاوتی دارند که دیگران ندارند و به واسطه آنها من احساس کرده ام که جذابند.
وقتی که به این موارد نگاه می کنیم یک وجه مشترک در آنها می بینیم: همه آنها از فضایل انسانی هستند. در وصف همه این موارد می توانیم اشعار و روایات فراوانی پیدا کنیم. اما دقت کنید که ما از اینجا شروع نکردیم، یعنی به دنبال ارزشهای انسانی نبودیم بلکه به دنبال راهی برای جذابتر بودن میان آدمیان می گشتیم که به اینجا رسیدیم! چه نتیجه ای می گیریم؟ به نظرم جا دارد به دو نکته دقت کنیم: یکی اینکه خیلی لازم نیست برای یک زندگی خوب حتی با معیارهای متعارف این دنیا، تقلا کنیم و معلق بزنیم تا راهش را بیابیم، اگر آدم حسابی باشیم، به نحو خودکار بسیاری از مطلوبات همین دنیا را هم داریم؛ مشکل اینجاست که تصور ما از انسانیت همانیست که هستیم و چون می بینیم با آنچه که هستیم نمی توانیم به بعضی از مطلوبات خود برسیم، گمان می کنیم باید سری در کار باشد! نه جانم، سرّ و رازی در میان نیست، آدم بودن مشکل است! نکته دوم هم اینستکه اگر ارزشهای انسانی و توصیه های بزرگان آنقدر در ما انگیزه ایجاد نمی کند تا این ویژگیها را در خود بپروریم، حداقل برای جذاب و محبوب بودن در میان اطرافیانمان اینکار را بکنیم! به نظرم اشکالی ندارد، چون در نهایت به همانجا رسیده ایم که باید می رسیدیم. " به امید پسته آمد و در شکّر افتاد!"
4 Comments:
سلام
متنت خيلی باحال بود، البته چون زياد بود حال نداشتم بخونم! اما مصرع آخر رو خوندم خيلی قشنگ بود
"اللهم رزقنا شکر"
محمد
سلام . به نکاتی قشنگی اشاره کردی . چند تا موضوع دیگه هم برای جذابیت به ذهنم رسید . نمی دونم شاید بشود اینها رو جزء همون مواردی که ذکر کردی گنجوند . به هر حال اون چیزهایی رو که به ذهنم می رسد رو می نویسم :
یکی اینکه نوع تصمیم گیری آدم ها از عواملی است که باعث جذابیت می شود . بعضی از آدم ها تصمیم گیری ها شون با بقیه فرق می کنه . یعنی یه تصمیمی رو اتخاذ می کنند که با بقیه فرق می کنه و معمولا دلیل این تصمیم گیری هاشوم هم ریزبینی هایی است که تویه یکسری مسائل دارند . یعنی به یکسری « ماندنی ها » توجه می کنند که سایرین به اونها توجه ندارند .( امید وارم مطلبون رو فهمیده باشی ، هرچند شاید یه خورده بد بیانش کرده باشم !!! )
ثابت قدم هم از مواردی است که باعث جذابیت می شود ( توضیحش باشه به عهده خودت )
راستی از زیبایی ظاهری هم نباید غفلت کرد !!!!!
هرچند که به نظرم میاد که زیبایی باطن ، خود به خود یه جذابیتی به آدم می دهد .
راستی چرا مطلب جدیدت رو نمی نویسی ؟ از بس که جذاب بودیم دیگه حوصمون سر رفت
سلام،يك سوال مهم دارم آيا بايد مثل همه بگم که وای چه صحبتهای خوبی واز این حرفا...یا نه اجازه دارم حقیقت را بگویم...پس با اجازه حقیقت ماجرا این است که تمام اینها برای جذابیت شرط لازم هستند اما شرط کافی نیستند
به نظر من انسانی که دغدغه تکامل را1
در سر می پروراند واندیشه رهایی از کژی وسستی را لحظه ای از فکر دور نمی دارد ، باید بتواند در همه موارد حد اعتدال را رعایت کند .در واقع ما باید در ابتدای امر میانه رو بودن را بیاموزیم که ساده نیست ...سپس در ماجرا غور کنیم
شایان ذکر است که لحن و نحوه ادای کلمات و حتی خود صدا نیز در بیان قاطعیت و جدیت مهم2
می باشد...و
برای قاطع بودن نیازی به خود کشی کردن نیست فقط و فقط باید قاطع بود3
اغلب میان جدیت وعصبیت دست وپا میزنیم ،باید اول تفاوت این دو را تمییز داد و آنگاه ...و4
همیشه هم جواب خیلی از تصمیم گیریهای جدی »نه»نمی شود ،بلکه گاهی اوقات در 5
جواب باید»آری«گفت...اصل
ماجرا این است که مسئولیت تصمیم خود
را بر عهده بگیریم . در واقع هر چه می خواهیم بگوئیم ـزیباـ بگوئیم
خیلی گفتم وهمچنان نیز گفتنی زیاداست6
به قول شریعتی :باید < نه> گفتن را بیاموزیم تاخود را برای گفتن یک
آری بزرگ وآرمانی آماده کنیم...و
نباید اصل صلابت مهربانانه را فراموش کرد!و
امید وارم این زیاده گوئی دلیلی بر عدم.....!مانباشد
راستی از اینکه مطالبم را بدون ویرایش می فرستم شرمنده ام ، البته نیکوتر و پسندیده آن است که آدم کاری نکند که نیازی به عذر خواهی کردن باشد.اما فکر کنم که هم این هم از هیچی بهتر باشد
ونیز یادم رفت اسمم را بنویسم
دیگر قطعا این همه سخن دلیلی بر.... من ....و
والسلام
هدی
Post a Comment
<< Home