Friday, March 11, 2005

منطق فازی

در چند روز گذشته، با چند مطلب جالب مواجه شدم که احساس می کنم در مورد آنها حرفهایی دارم. هر چند فعلا احساسش هست و هنوز خبری از خود حرفها نیست! در هر حال در این مطلب و مطلب بعدی اشاره ای به آنها می کنم تا بعد.

مطلبی در روزنامه شرق چاپ شده که مصاحبه ایست با دکتر لطفی زاده، واضع منطق فازی.

http://sharghnewspaper.com/831218/html/computer.htm

ایشان به نکته ای اشاره کرده که توجهم را جلب کرد:

" در بسيارى از حوزه ها انتظار داشتم مردم از منطق فازى {استفاده کنند،} در علوم اجتماعى، تجارت، روانشناسى، فلسفه، زبانشناسى، سياست، جامعه شناسى، امور مذهبى و بسيارى از حوزه هاى ديگر {از آن} بهره ببرند. اين مسئله تا حدى براى من رازآميز است كه چرا تا به امروز تنها تعداد بسيار كمى از دانشمندان علوم اجتماعى بر مفيد فايده بودن منطق فازى واقف شده اند و برعكس در آغاز بسيارى از مهندسين از اين منطق استقبال كردند در كنترل فرآيندهاى صنعتى و محصولات خانگى هوشمند مانند دوربين هاى عكاسى دستى كه خاطر را آسوده مى كنند يا ماكرو ويوهايى كه تنها با تماس يك دكمه غذا را برايتان پخت مى كنند. در ۱۹۶۵ اصلاً انتظار نداشتم منطق فازى بدين شيوه وارد عمل شود."

برای من هم اسرارآمیز است! این مفهوم فازی اندیشیدن را اگر بسطش بدهیم باید نتایج جالبی بدهد. به این اشارات از خود ایشان نگاه کنید:

" برگرديم به زمان ارسطو، در آن زمان مردم تلاش مى كردند تا حد امكان دقيق باشند. اين سنت، سنت ارسطويى و دكارتى است. نگاه كردن به چيزها {به نحوی} كه گويى كاملاً سياه يا سفيدند از چنين سنتى نشات گرفته است. به عنوان مثال خوب و بد را درنظر بگيريد. حال نکته جالب اين است كه بعضى اوقات چيزهايى را كه به عنوان بد تلقى مى كنيم به خوب تبديل مى شوند و يا شايد نه به آن حد از بدى كه قبلاً تصور مى كرديم. چيزها مى توانند در خدمت يك هدف باشند. مردم در زمان ارسطو و حتى پس از آن هم فكر مى كردند سياه و سفيد درك كردن چيزها (در معناى مطلق كلمه) به آن سود زيادى مى رساند و اينچنين نيز مى كردند، ولى در اين فرآيند متضرر مى شدند. منطق فازى جريانى در جهت مخالف پديد آورد و اما من دوست دارم تاكيد كنم كه منطق فازى امكاناتى بيش از چند ارزشى بودن صدق دربر دارد. خطاى منطق كلاسيك در اينجا نهفته است كه كمترين توجهى به استدلالات تقريبى نداشته و بيشترين هم خود را صرف استدلالات دقيق مى کند. هرلحظه با استدلالات تقريبى مواجه مى شويم. براى نمونه «كجا مى توانم ماشينم را پارك كنم؟»، «كجا بايد ناهار بخورم؟» «آيا اين خانه را بخرم؟»، وقتى گرسنه ام چگونه مى توانم از اين سر شهر به آن سر شهر بروم؟» منطق كلاسيك، تحقيق عمليات، تحليل تصميم گيرى و ساير نظام هاى ديگر چيزى براى گفتن در باب اين امور ندارند .

وی در پاسخ به این سوال که مردم چگونه می توانستند از پاسخ این سوالات صرف نظر کنند گفت:

وقتى تنها ابزارى كه در اختيار داريد چكش باشد هر چيزى به نظر يك ميخ مى آيد."

حقیقتا مفهوم "دقت" در یافتن پاسخ سوالات، چیست؟ تا کجا یاور ماست؟ و از کجا باری می شود بر دوش؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home