چون گریزانی ز ناله خاکیان؟
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که از گل شد جدا
کز کرشمه غمزه غمازه اي
بر دلم بنهاده داغ تازه اي
من حلالش کردم ار خونم بريخت
من همي گفتم حلال، او مي گريخت
چون گريزاني ز ناله خاکيان؟
غم چه ريزي بر دل غمناکيان؟
هر کو نکند فهمی، زین کلک خیال انگیز ـ نقشش به حرام ار خود، صورتگر چین باشد