!ان الله مع الصابرین
حقیقتش کلافه ام. از کم طاقتی آدمیزاد؛ از عدم واقع بینی، عدم مدارا، عدم وفای به عهد. از قضاوتهای عجولانه، از عکس العمل های عجولانه. از کم بودن "خوبی" هایی که خوبه آدمها داشته باشن، ولی نمی دونم چه بدی دیدن از این خوبیها که رهاشون می کنن!
یکی به من بگه عمل اخلاقی یعنی چی؟
چیزی که من می فهمم اینه: بهترین عمل ممکن در هر موقعیت!
آدم در زندگی در موقعیت های مختلفی قرار می گیره، موقعیتهای جور و واجوری که برخوردها و عکس العمل های متفاوتی رو می طلبه، اما در هر کدوم از این موقعیتهای مختلف، یه کاری هست که از بقیه کارها "بهتره"؛ اینطور نیست؟ خب اگر اینطور هست، آیا "خوب بودن" جز این اقتضا می کنه که همون کار "بهتر" رو انجام بدیم؟ پس چرا تا یخورده اوضاع زندگی و زمانه مون درهم و برهم میشه، یادمون میره؟ چرا یه جور دیگه عمل می کنیم؟ و بدتر از همه چرا بعدش هم توجیه می کنیم؟
چون کم طاقتیم؛ چون وقت کلافگی همه چیز رو فراموش می کنیم؛ چون چشم هامون رو می بندیم و میریم سراغ تصورات و توهمات، به امید اینکه آروم بشیم، در حالیکه نمیشیم؛ و ... چون واقع بینی رو فراموش می کنیم.
همیشه "بهترین کار ممکن"، اونی نیست که بیشتر از همه به مذاق ما خوش میاد، اونی نیست که از همه آسونتره، اونی نیست که از همه زودتر به ذهنمون میرسه و ...
از قضا معمولا اونیه که خیلی خوشایند طبع آسان طلب ما نیست، خیلی در دسترس و سهل الوصول هم نیست، و از همه مهمتر خیلی زود هم به ذهن نمیرسه و یه خورده فکر کردن لازم داره؛ و اینها همون چیزهایی هستند که موقع کلافگی گویی از وجود آدمیزاد پر می کشند!!
چرا ما ها اینطوریم؟ چرا سعی نمی کنیم غلبه کنیم بر این نفسِ راحت طلبِ بد اندیش؟
اگر موقع ناراحتی نمی تونیم درست فکر کنیم و کار "بهتر" رو انجام بدیم، خب اقلا میتونیم که "هیچ کاری نکنیم" ! نمی تونیم؟ هیچ کاری نکردن که دیگه شق القمر نیست، هست؟ خصوصا وقتی که خودمون هم در درون به نحو وجدانی می دانیم که کاری که می خواهیم بکنیم همانی نیست که باید باشد؛ اقلا صبر کنیم، تا بگذرد آن احوال "بیخودی آور" و باز گردیم به حالی که "خودمان" تصمیم بگیریم نه آنکه بر جای ما می نشیند و به جایمان فرمان می راند و ما را به نا کجا آبادی می کشاند که جز از "غیر" بر نمی آید. "کار خود کن؛ کار بیگانه مکن!"
ان الله مع الصابرین!
این صبر آقا کجا معنی میده؟ در باغ و گلشن؟ موقع تفرج؟ موسم گل چیدن؟ هنگام عزیزم گفتن و جانم شنفتن؟
یا نه؛ وقت سختی؟ هنگام خشم؟ در کشاکش گرفتاری ها، بدی دیدن ها، فحش شنیدن ها؟
1 Comments:
سلام
از اینکه مجددا مطلبتان را در وبلاگ نصب فرمودید ...واقعا خوشحالم ...دلگرمم کردید...ا
و اما صبر ومابقی قضایا از آن موضوعاتی است که اگر کمی...فقط کمی به آنها توجه می داشتیم ...اوضاع جهان وخودمان بسیار به از اینی بود که هست
شاد باشید وسربلند
Post a Comment
<< Home