Thursday, February 23, 2006

همراهی خدا

"اتق الله و احسن، ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون"
آیه آخر سوره نحل

کسی می داند این "معیت" خدا به چه معناست؟! اینکه خدا با کسانیست که تقوا پیشه اند و اهل احسان، چه معنایی دارد؟ این افراد که خدا با آنهاست، چه فرقی با دیگرانی دارند که خدا با آنها نیست؟

( سابقه این آیه را از خطبه متقین دارم. آنجا که امام در پاسخ همام که از ایشان اوصاف پارسایان را طلب می کند، می فرمایند: "یا همام! اتق الله و احسن؛ فان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون" و از آنجا که همام به این مختصر قانع نمی شود و ایشان را قسم می دهد، علی سخنی را آغاز می کند که به قیمت جان همام تمام می شود! روز سه شنبه که در حرم چند آیه ای می خواندم به این آیه آشنا رسیدم و ادامه ماجرا... )

فکر می کنم می دانید سوال چیست. لب کلام به نحو صریح این است: چرا دچار مشکلاتی هستیم که خارج از حد تحملمان به نظر می رسند؟ پس این خدایی که قرار است با ما باشد، کجاست؟

اول خیالتان را راحت کنم که من جواب نهایی برای این سوال ندارم. اگر کسی دارد، بسم الله.

اما جوابهایی به ذهن و به گوش می رسند که خوبست کمی درباره آنها بیندیشیم.

یک پاسخ این است که اصلا از کجا معلوم خدایی با این اوصاف مورد انتظار وجود دارد؟ اگر بود که باید به داد می رسید. حالا اگر برای به کمک ما نیامدن و بد به سر ما آوردن، توجیهی دارد، این همه خیل آدمیان اسیر رنج و اندوه چه؟ برای همه توجیهی دارد؟ همه گناهکارند؟ سر این رشته را اگر بگیرید، می رسید به همان مساله شر که قبلا اشاره کرده بودم و قرار بود مطلبی درباره اش بنویسم. (این مطلب را به حساب همان مطلب بگذارید)

پاسخ دیگری هم هست که موحدانه و خداترسانه به نظر می رسد. اینکه اشکال از ماست. لابد ما اهل تقوا و احسان نیستیم و بلکه اهل کفران و معصیتیم و هر آنچه بر سر ما می رود، نتیجه عمل ماست. این موضع، پشتوانه قرآنی هم دارد و در قرآن و روایات، تاییداتی بر صحت این امر در بعضی موارد وجود دارد. اما باز هم این پرسش ها را پاسخ نمی دهد که اولا کسانی که پیش از رسیدن به حد اختیار تکلیف آور، دچار بلا می شوند، عقوبت کدام گناه ناکرده را می کشند و ثانیا چگونه تفاوت فاحش ابتلائات آدمیان مختلفی که به نظر نمی رسد با هم تفاوت چندانی داشته باشند، و بلکه در مواردی سختیهای مضاعف افراد نیک کردارتر را باید توجیه کنیم؟ خلاصه هر چند این پاسخ قطعا بی بهره از حقیقت نیست، اما همه حقیقت هم نیست.

پاسخ سومی هم متصور است: اساسا همراهی خدا با انسانهای متقی و محسن، لوازم و تبعات دیگری دارد. لازمه این همراهی این نیست که فرد از بلایا بجهد و جان به در ببرد! این پاسخ را بیشتر باز کنم که برای من دلنشین تر است.

خدا اهل جر زنی نیست؛ اهل دوپینگ برای یارانش هم نیست!

این دنیا روالهایی دارد. به تعبیر دینی، خدا سنتهایی دارد. ابتلای همه آدمیان به بلاها از همین جمله است. برای وجدان کردن این موضوع کافی است نگاهی به تاریخ و به جغرافی بیندازیم. به دنیای امروز اطرافمان و به تاریخ گذشته آدمیان. آیا خدایی خدا، لازم می آورد که به نفع همراهانش، وارد عمل شود و آنانرا به این بلایا دچار نکند یا به انواع آسانترش مبتلا کند یا در بدترین حالت، اگر مبتلا کرد، به آنها "داروی نیروزا" بدهد؟!

در این مثل، مناقشه نکنید:

معلمی را تصور کنید که فرزندش هم در میان دانش آموزان کلاسش نشسته... بقیه داستان را خودتان بسازید! آن دانش آموز با دیگران چه فرقی دارد؟ نه می توان گفت که فرقی ندارد و نه در عمل، هنگام انجام تکلیف، هنگام تشویق و تنبیه، هنگام امتحان و ... می توان فرقی قائل شد.

آن معلم، در مواجهه با فرزندش باید چه کند؟

برای من کم و بیش پاسخ این مثال روشن است. آیا شما هم پاسخی که وجدانتان را راضی کند، می یابید؟ پاسخی که هم تفاوت واقعی که بالاخره وجود دارد را توجیه کند و هم برخورد یکسان و حتی سختگیرانه تر با فرزند را؟

این پاسخ هم شاید تمام حقیقت را در بر نداشته باشد؛ اما برای من دلنشین تر است، شاید چون انسانی تر است!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home