Sunday, December 11, 2005

زهد

علی علیه السلام فرمود:

خداوند عالم، زهد را در دو کلمه از قرآن جمع کرده است: "لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم"

بر آنچه از دست شما رود، افسوس نخورید و برای آنچه به دست شما آید، شاد نشوید.

به نظر می رسد این آیه، اطلاقی دارد که همه این دنیا را شامل می شود و از جمله، حرمت و اعتبار، فرصتها و موقعیتها، حتی در جهات مثبتشان! همه آنچه از دست ما می رود در این دنیا و ما از فقدانشان، احساس غبن می کنیم، "پول" نیست؛ احترام هم هست، اعتبارمان هم هست، فرصتهای مختلفی که از دستمان می رود هم هست؛ نیست؟! همه آنچه از دستیابی به آن بیخود می شویم هم، "پول" نیست! همه آنها که گفتم، و بسیاری امور دیگر که هر یک از ما با اندک جستجویی در خود، می یابیمشان، هستند که ما را از شادی و بهجت وصول خود، از خود بیخود می کنند؛ اینطور نیست؟! هر چیزی در این دنیا، به گمانم، مصداق این آیه مهیب است.

بگذارید به زبان خودمان بگویم؛ باید پر ظرفیت بود! کسی که ظرفیتش فراخ است، نه با یافتن اینها، "پُر" می شودف نه با از دست دادنشان، "خالی"! و کسی که اینگونه پُر و خالی نشود، شاد و غمگین هم نمی شود! این بود حکمت آنکه در مطلب قبلی گفتم که مجذوب دریایم. دریا اگر هزار رود هم به او بریزد، همان دریاست ، اگر نریزد هم همانست؛ این رودها، همه برای او حقیر تر از آنند که به حسابش بیایند! در برابر او، همه ما یک حکم داریم! خوب و بد، زشت و زیبا، پاک و ناپاک، بزرگ و کوچک در برابرش یکسانند. و چقدر کمند انسانهای دریا صفت! دریغ از ما که ظرفیتمان به اندازه انگشتدانه است!


فمن یرد الله ان یهدیه، یشرح صدره للاسلام، و من یرد ان یضله، یجعل صدره ضیقا حرجا

مباد که از تنگ سینه هایی باشیم که به مختصر ناملایمی از جا به در می روند.

دریای فراوان نشود تیره به سیل
عارف که برنجد، تُنُک آب است هنوز!

ادامه شعر معروف "به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست" را شنیده اید؟

غم و شادی، برِ عارف، چه تفاوت دارد؟
ساقیا باده بده، شادیِ آن، کاین غم از اوست!

پادشاهی و گدایی، برِ ما یکسان است
که بر این در، همه را پشتِ عبادت، خم از اوست!

باز هم بگویم از علی، در وصف مردان خدا؟

"اوسع شیءٍ صدرا، و اذل شیءٍ نفسا!" سینه مومن، از هر چیز فراختر، و نفسش، از همه چیز پست تر است!!

عجب!؟ ما اینچنینیم؟ ما به دنبال اوییم؟ ما پیروان گوینده این سخنانیم؟ یا هر چیزی در این دنیا که نفس عزیز ما را خوار بدارد، باید از صحنه روزگار محو شود؟! "شیر را بچه همه ماند بدو، تو به پیغمبر چه می مانی بگو؟" ما که ادعای پیروی از این اولیاء خدا را داریم، نباید اندکی در زندگیمان آثارش پیدا باشد؟

باز هم طولانی شد؛ عنوان نوشته قبلیم، بخشی از شعر لطیفی از رهی معیریست که بی مناسبت با این مطلب نیست:

همچو موجم، یک نَفَس آرام نیست
بس که طوفان زا بود، دریای دل

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل


0 Comments:

Post a Comment

<< Home