عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش؟
آن پی مِهر تو گیرد، که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد، که ندارد غمِ جانش
هر که از یار تحمل نکند، یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد، مرد مخوانش
به جفایی و قفایی، نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند، گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را، که تو ناگه به سر آیی
عجب ار باز نیاید به تن مرده، روانش
شرم دارد چمن، از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبودست چنین سروِ روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز میبینم و دریا نه پدیدست کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی، که تعلق ببریدی؟
بنده بی جرم و خطایی نه صوابست، مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
4 Comments:
سلام!تولدمبارک حضرت فاطمه (س) وروززن ومادروخواهرو...مبارک
اماضمن ابلاغ سلام وتبریک به بلاگ نویس محترم به خاطرحسن انتخاب این شعرفوق العاده زیباشون بایدعرض کنم آخه شما چقدرپرروییدآقای بلاگرمحترم!بازم که تبریک عرض نفرمودین این روزبزرگ رو...آخه چرایه کاری میکنین که انقدرروح وقلب ماجریحه داربشه؟
خداشماروهدایت کنه ایشالا.....ازطرف دلارام-آتش بس
Ye dost!
سلام
از اونجایی که این وبلاگ بدون کامنت های بنده هیچ صفایی نداره و صاحب وبلاگ نیز به این امر واقفند، پس در نتیجه یک شعر بسیار زیبا برای شما می نویسم که البته این شعر به مناسبت روز مادره ، یه وقت سوء تفاهمی پیش نیاد.
عشقت نه سر سریست که از سر به در شود
مهرت نه عارض است که جای دگر شود
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون و با جان به در شود
Ye dost!
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
درود بر شما. بسیار دلنشین و زیبا می نگارید. کاممان شیرین شد و کامتان شیرین تر باد
جلوه
http://jelveh.blogfa.com
Post a Comment
<< Home